گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

وقتی ازین پیش تر خوشدلیی داشتیم

غارت عشقت رسید، آن همه بگذاشتیم

تخم وفا کاشتیم بر سر راه امید

هیچ بری چون نداد، کاش نمی کاشتیم!

شاهسوارا، ز خط تا بکشیدی سپه

ز آتش دل در هوا صد علم افراشتیم

دی ز لب پر نمک خنده زدی، وز لبت

هر چه جگر رخنه داشت از نمک انباشتیم

دیده خسرو شده ست خانه نقاش چین

بس که درو از خیال نقش تو بنگاشتیم