دلم ز دست تو خون شد، ندانم این به که گویم؟
علاج خود ز که سازم، دوای دل ز که جویم؟
بریخت اشک من آن را که پاره گشت دروغم
برفت آب من آن را که رخنه گشت سبویم
از این دو دیده پر آب من که ریخته بادا
چه آب ریختگی ها که آمده ست به رویم
رهی به کوی تو جویم که گویمت سخن خود
تو سوی خود ندهی ره، ندانم این به که گویم؟
تویی چو چشمه آب حیات و من به تو تشنه
نخورده شربتی، آخر چگونه دست بشویم؟
میار طره فراهم، فرو گذار که بر من
کند هر آنچه بیاید، چو می بیاید از اویم
تن چو موی مرا بگسل و بسوز در آتش
که پی گسست در آمد غمت به شخص چو مویم
تبسمی که تو آنجا نه دلبری، گل باغی
نوازشی که من اینجا، نه خسروم، سگ کویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر نالهای از دلبر جداییطلب است که شاعر از درد و رنج ناشی از عشق و فقدان میگوید. او از غم و اشکهایی که به خاطر دوری محبوبش ریخته، سخن میگوید و در جستجوی راهی برای بیان احساساتش است. شاعر تشبیههایی زیبا به کار میبرد، از جمله اینکه محبوبش مانند چشمه حیات است و او در پی نوشیدن از آن. همچنین، او به حس عطش و نیاز به معشوق اشاره کرده و از سوزش دل و جانش میگوید. در نهایت، شاعر به مخاطب میگوید که هیچ نوازش و تبسمی، مانند محبتی که او از محبوبش میخواهد، نخواهد یافت.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر تو بسیار غمگین و رنجیده شده است؛ نمیدانم این را باید به که بگویم. نمیدانم برای درمان خود باید به چه کسی مراجعه کنم و برای تسکین دل خود از کجا کمک بگیرم.
هوش مصنوعی: بسیاری از اشکهایم به خاطر دردی که به من وارد شده، ریخته میشود. آب وجودم نیز که به خاطر شکستی که در احساسم تجربه کردهام، از دست رفته است.
هوش مصنوعی: از این دو چشمی که پر از اشک است و این اشکها ریخته، چه مقدار غم و اندوهی که بر من گذشته است!
هوش مصنوعی: به دنبال راهی به سوی تو هستم تا با تو صحبت کنم، اما تو به من راهی نمینمایی. نمیدانم باید این احساس را به چه کسی بگویم؟
هوش مصنوعی: تو مانند چشمهای هستی که آب حیات میدهد و من به تو تشنهام، اما هنوز جرعهای نخوردهام. حالا چطور میتوانم خود را پاک کنم؟
هوش مصنوعی: موهایت را بهدست نیاور، چون بر من تأثیرگذار است و هرچه که بیاید، همانطور که میآید، از او تأثیر میگیرم.
هوش مصنوعی: بدن مرا مانند مویی ببر و در آتش بسوزان، چون در پی جدایی، غمت به من چنان رسوخ کرده که مانند مویی به تنم چسبیده است.
هوش مصنوعی: حضور تو در آنجا، مانند لبخند شیرینی است که دل را میبرد؛ اما من در اینجا تنها کسی نیستم که به عشق تو بیندیشم، مثل گلی که در باغی خموش میروید و نه مثل خسروم که در کنارم است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به دردِ عشق شدم مبتلا دوا ز که جویم
به هیچ کس نتوانم که این حدیث گویم
ز بهرِآن که نیارم به دوست گفت و به دشمن
خوش است سرزنشِ دوست و دشمن از همه سویم
زبان دراز کنم هم چو شمع سر ببریدم
[...]
بیار، ساقی، دریای بیکرانه به سویم
که کشته می نشود آتش جگر به سبویم
طفیل خاک یکی جرعه ریز بر سر من، ریز
که گرد تو به ازاین دلق بی نماز بشویم
نگنجم ار به در زاهدان ز بهر تبرک
[...]
نریخت ساقی چشم تو ساغری به گلویم
جز آنکه خون شد و از جام دیده ریخت به رویم
تو شاد از آنکه به جورم زپافکندی و من خوش
بدین که قوت رفتن نماند از آن سر کویم
رقیب گفت سگت گفته تا برنجم و من خوش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.