گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

منزل عشقت که من پوشیده در جان می‌کنم

رخ گواهی می‌دهد، هرچند پنهان می‌کنم

جان که بند رفتن است و ماندنش از بهر آنست

کز کمانت هر زمان من وعده پیکان می‌کنم

توشه جانم گران گشت از برای آن جهان

بس که غم‌هایت ذخیره از پی آن می‌کنم

گفتیم: «خاک درم بهر چه می‌داری به چشم؟»

گریه چشمم را جراحت کرد، درمان می‌کنم!

دیده ببرید این زمان از دیدن غم‌های تو

هرکجا شینم، دل خلقی پریشان می‌کنم

غمزه می‌زد، گفتمش «چون عاشقان جان می‌کنند

چیست آن، گفتا: «برایشان مردن آسان می‌کنم

ای که دل‌ها می‌ستد از خلق، گفتم: «این چراست؟»

گفت: «در بازار غم نرخ دل ارزان می‌کنم»

جان و دل دادم خیالش را، کجا ماند به جا

خسروا، چون دزد بر کالا نگهبان می‌کنم؟

 
 
 
عطار

این دل پر درد را چندان که درمان می‌کنم

گوییا یک درد را بر خود دو چندان می‌کنم

بلعجب دردی است دردِ عشقِ جانان کاندرو

دردم افزون می‌شود چندان که درمان می‌کنم

چند گویی توبه کن از عشق و زین ره باز گرد

[...]

صوفی محمد هروی

در چمن چون یاد آن سرو خرامان می کنم

بلبلان را جمع و گلها را پریشان می کنم

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صوفی محمد هروی
جامی

گوهر نایابی و من بهر تو جان می‌کنم

کان تو جان است و چون جان می‌کنم کان می‌کنم

بر لب تو دست سودم دی نه دندان وین زمان

می‌کنم زان یاد و دست خود به دندان می‌کنم

در دل عشاق پیکان تو گم شد وین همه

[...]

صائب تبریزی

خاک را از آب روی خود گلستان می‌کنم

قطره‌ای تا در بساطم هست طوفان می‌کنم

آنچنان کز لفظ گردد معنی بیگانه دور

در سواد شهر جولان در بیابان می‌کنم

گرچه از قسمت دم آبی نصیب من شده است

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
فیاض لاهیجی

چون به یاد زلف او زلف غم افشان می‌کنم

می‌کشم آهیّ و عالم را پریشان می‌کنم

گلستان بی‌روی او بر من جهنم می‌شود

من که دوزخ را به یاد او گلستان می‌کنم

دامن وصلش اگر در کف نباشد یک نفس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه