گر گذر افتد ترا در کوی جانان، ای نسیم
خدمت من عرضه کن در خدمت یار قدیم
طور هستی را حجاب دیده بینا مساز
تا جواب لن ترانی نشنوی همچون کلیم
سیل اشکم از جنابش کی رود هر جانبی؟
سائلی کی روی بر تابد ز درگاه کریم؟
شد دلم بیمار چشم ناتوان او و هیچ
آن طبیب ما نمی پرسد ز احوال سقیم
گر صبا آرد نسیمی از تو بر خاک رهش
جان بر افشانم روان و منتی دارم عظیم
از درش، زاهد، به باغ جنتم دعوت مکن
سر فرو نارد سگ کویش به جنات نعیم
بس بدیها کرده ام، یا رب، طفیل نیکوان
عفو فرما، هر چه خسرو کرد از لطف عمیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از نسیم میخواهد که در صورتی که در راه یار محبوبش گذر کند، سلام او را به محبوب قدیمیاش برساند. او به مسأله عدم دیدن و رسیدن به حقیقت اشاره میکند و نگران عدم دریافت پاسخ است. شاعر از درد و اشکهایش به خاطر دوری از معشوق سخن میگوید و احساس ناتوانی و بیماری در برابر چشمان محبوب را توصیف میکند. او به نسیم میگوید که اگر باد از سمت یار بیاید، جانش را فدای آن میکند و قدردان خواهد بود. همچنین، شاعر به زاهدان توصیه میکند که او را به بهشت دعوت نکنند، زیرا خود را در مقام پایینتری نسبت به محبت یار میبیند و از خداوند میخواهد که نیکیها و اشتباهاتش را عفو کند.
هوش مصنوعی: اگر از کوی محبوب بگذری، ای نسیم، لطفاً پیام من را به دوست قدیم برسان.
هوش مصنوعی: از ایجاد حجاب بر روی واقعیت هستی بپرهیز، زیرا این کار مانع از درک حقیقت میشود و ممکن است نتوانی پاسخ «هرگز مرا نخواهی دید» را بشنوی، مانند کلیم که با چنین محدودیتی روبرو شد.
هوش مصنوعی: اشکهایم به وفور از محبت او سرازیر است و نمیدانم که این حال در کدام سمت خواهد رفت. آیا کسی میتواند از درگاه او روی برگرداند و به درخواستش بپردازد؟
هوش مصنوعی: دل من به خاطر چشم نازک او بیمار شده، اما هیچکس که بتواند درمانم کند، از حال من سوالی نمیکند.
هوش مصنوعی: اگر نسیمی از سوی تو به خاک راه بیفتد، جانم را فدای آن میکنم و این کار بر من جای افتخار دارد.
هوش مصنوعی: ای زاهد، مرا به باغ بهشتت دعوت نکن، زیرا سگ درب آن بهشت، سرش را پایین نمیآورد.
هوش مصنوعی: من از بدیها و گناهان زیادی مرتکب شدهام، ای خدا، به خاطر نیکان و نیکوکاران، مرا ببخش و عفو کن. هر آنچه که شاه (خسرو) به ضرورت و لطف کرده، بر من نیز ببخشای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فر او گاه وزیدن گر به سنگ آرد نسیم
یک سخندان را ز یک معطی نه زر باید نه سیم
خیر ازو زینت همی سازد چو اجسام از لباس
فضل از او قوت همی گیرد چو ارواح از نسیم
روی او در چشم ما همچون به دور اندر صدور
[...]
چون تمام عمر نیکی کرد با تو آن کریم
از بدی خود چرا ترسی تو آخر ای لئیم
تو یتیمی با تو او هرگز نخواهد کرد قهر
زانکه او خود کرد نهی قهر کردن با یتیم
هرچه میخواهی تو ازوی میدهد بیشک تورا
[...]
مهتر آن بهتر که باشد فاضل و راد و کریم
تا هم از وی مدح او را مایه بردارد حکیم
حکمت آرا اینقدر داند که مهتر به بود
فاضل و راد و کریم از جاهل و زفت و لئیم
هر لئیم و زفت و جاهل را نگوید مدح از آنک
[...]
علم آصف گنج قارون صبر ایوب رسول
یاد کرد اندر کتاب این هر سه لقمان حکیم
هرکه بازد عاشقی با این سه چیز ای نیکنام
لام او هرگز نبیند روی ضاد و روی میم
خواجه را دیدی تو تا بنشست بر دیوان ملک
خود خبر داری که من از غصهاش چو نمیزِیَم؟
او میان دست و آنگه بر سر او من به پای
او ز من غافل ولیکن من از او غافل نِیَم
آرزو میآیدم روزی که او در منصبش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.