ای سفر کرده ز چشم و در دل و جانی مقیم
روزها شد تا نیاید از سر کویت نسیم
پیش از آن روزی که جان را با بدن شد اتحاد
عشق تو با جان من بودند یاران قدیم
کس مقیم کعبه مقصود نتواند شدن
تا نگردد خاک پای محرمان آن حریم
باده نوشیدن به خلوت لذتی دارد مدام
خاصه آن ساعت که باشد نازک اندامی ندیم
اشک گردد از سموم قهر تو آب حیات
زنده گردد از نسیم لطف تو عظم رمیم
مدعی، فقرم مبین کز دولت عشقش مرا
هر نفس در یتیمی می دهد طبع کریم
هم به مکتوبی ز خسرو یاد می کن گاه گاه
چند باشی محترز از طعنه مشتی لئیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر با بیان احساس دوری و عدم حضور معشوق شروع میشود و به توصیف عشق و گرما و لذتهای آن میپردازد. شاعر از نیامدن نسیم معشوق در روزهای طولانی شکایت میکند و عشق را به عنوان یک رفاقت قدیمی با جانش میبیند. او به عجز و فقر حقیقی خود اشاره میکند و میگوید که عشق معشوق برای او ارزش بالایی دارد. همچنین، شاعر اشاره به اشکهایش میکند که ناشی از قهر معشوق است و این اشکها را به آب حیات تشبیه میکند. در نهایت، او به یادآوری نام معشوق و دوری از طعنههای دیگران میپردازد، به نوعی بیانگر زندگی پیچیده و عاطفی خود در سایه عشق و فراق است.
هوش مصنوعی: ای مسافر، تو از دیده من رفتهای و در دل و جانم همیشه حضور داری. روزها گذشت و هنوز نسیم از سمت کوی تو نوزیده است.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه جان و بدن با هم یکی شوند، عشق تو همیشه همدم جان من بوده است.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند به مقصود کعبه برسد، مگر آنکه گرد خاک پای کسانی که به آن حریم نزدیکاند، شود.
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب در تنهایی همیشه جذابیت خاصی دارد، به ویژه در زمانی که معشوق با ظرافت و زیبایی خاصی در کنار باشد.
هوش مصنوعی: اشکها از شدت خشم تو همچون سم میشوند و آب حیات از نسیم محبت تو دوباره زنده میشود.
هوش مصنوعی: بهتر است به دیگران نگویم که من فقیرم، زیرا عشق او هر لحظه به من سخاوت میبخشد و در این بیپناهی احساس یتیمی میدهد.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات با نوشتن از خسرو یاد میکنم، اما مواظب باش که از حرفهای تند و طعنهآمیز بعضی افراد خبیث در امان باشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فر او گاه وزیدن گر به سنگ آرد نسیم
یک سخندان را ز یک معطی نه زر باید نه سیم
خیر ازو زینت همی سازد چو اجسام از لباس
فضل از او قوت همی گیرد چو ارواح از نسیم
روی او در چشم ما همچون به دور اندر صدور
[...]
چون تمام عمر نیکی کرد با تو آن کریم
از بدی خود چرا ترسی تو آخر ای لئیم
تو یتیمی با تو او هرگز نخواهد کرد قهر
زانکه او خود کرد نهی قهر کردن با یتیم
هرچه میخواهی تو ازوی میدهد بیشک تورا
[...]
مهتر آن بهتر که باشد فاضل و راد و کریم
تا هم از وی مدح او را مایه بردارد حکیم
حکمت آرا اینقدر داند که مهتر به بود
فاضل و راد و کریم از جاهل و زفت و لئیم
هر لئیم و زفت و جاهل را نگوید مدح از آنک
[...]
علم آصف گنج قارون صبر ایوب رسول
یاد کرد اندر کتاب این هر سه لقمان حکیم
هرکه بازد عاشقی با این سه چیز ای نیکنام
لام او هرگز نبیند روی ضاد و روی میم
خواجه را دیدی تو تا بنشست بر دیوان ملک
خود خبر داری که من از غصهاش چو نمیزِیَم؟
او میان دست و آنگه بر سر او من به پای
او ز من غافل ولیکن من از او غافل نِیَم
آرزو میآیدم روزی که او در منصبش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.