ما دلشدگان بیقراریم
ما سوختگان خام کاریم
آتش زدگان سوز عشقیم
رسوا شدگان کوی یاریم
بودیم خراب ساقیی دوش
امروز هم اندر آن خماریم
این کاسه سر سبوی می راست
زیرا سر مصلحت نداریم
از خار ره بتان چه باک است؟
گر تیغ زنند، سرنخاریم
ای ترک، چه جای زحمت اینجا
تو تیر بزن، که ما شکاریم
جانی ست فدای یک نظاره
نه در هوس لب و کناریم
جنت طلبا، تو دانی و حور
با شاهد خود نمی گذاریم
ما خاک رهیم همچو خسرو
وز کوی بتان به یادگاریم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شراب عشق و دلتنگی صحبت میکند. شاعر خود را به عنوان فردی بیقرار و سوخته در آتش عشق معرفی میکند که در کوی معشوق رسوا شده است. او به حال و هوای مستی اشاره میکند و بیان میکند که حتی در این حال، ترسی از مشکلات ندارند. شاعر به ترکچهرهای اشاره میکند که نماد زیبایی است و میگوید که جانش را فدای یک نگاه میکند. همچنین، او از لذتهای دنیوی و مقایسه آن با عشق واقعی سخن میگوید و بیان میکند که مانند خاکی در کنار بتان و در مسیر عشق سیر میکند.
هوش مصنوعی: ما عاشقانی هستیم که همیشه بیقراریم و مانند آتشسوختگان ناآزموده، درد و رنج کشیدهایم.
هوش مصنوعی: ما افرادی هستیم که از عشق سوختهایم و در کوی محبوب رسوا و شناخته شدهایم.
هوش مصنوعی: ما دیشب در حال نوشیدن شراب بودیم و امروز هم همچنان در همان حالت مستی قرار داریم.
هوش مصنوعی: این کاسه سر، مانند سبوی می است، زیرا ما در فکر مصلحت و تدبیر نیستیم.
هوش مصنوعی: از خارهایی که در راه معشوق وجود دارد نمیترسیم، حتی اگر به ما آسیب برسانند، سر خود را به خاطر عشق او خم نمیکنیم.
هوش مصنوعی: ای ترک، جای کار و زحمت اینجا نیست؛ تو فقط تیر خود را بینداز، چون ما در دام تو هستیم.
هوش مصنوعی: روحی فدای یک نگاه است، نه اینکه در آرزوی لب و کناری باشیم.
هوش مصنوعی: بهشتطلبان، تو خود میدانی که ما با معشوق خود هیچ چیزی را تباه نمیکنیم.
هوش مصنوعی: ما مانند خاک در کنار راه هستیم و از کوی معشوقان به یادگار ماندهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه سیم نه دل نه یار داریم
پس ما به جهان چه کار داریم
غفلتزدگان پر غروریم
خجلتزدگان روزگاریم
ای دل تو ز سیم و زر چگویی
[...]
گردنش به طوق زر درآریم
با طوق زرش به تو سپاریم
ما ننگ وجود روزگاریم
عمری به نفاق میگذاریم
محنتزدگان پر غروریم
شوریدهدلان بیقراریم
در مصطبه عور پاکبازیم
[...]
گر چه ز جهان جوی نداریم
هم سر به جهان فرو نیاریم
زان جا که حساب همت ماست
عالم همه حبهای شماریم
خود با دو جهان چکار ما را؟
[...]
گر گمشدگان روزگاریم
ره یافتگان کوی یاریم
گم گردد روزگار چون ما
گر آتش دل بر او گماریم
نی سر ماند نه عقل او را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.