تقدیر که یک چند مرا از تو جدا داشت
از جان گله دارم که مرا زنده چرا داشت
اندوه جدایی ز کسی پرس که یک چند
دور فلک از صبحت یارانش جدا داشت
دیوار ترا من حله خار نخواهم
هجرت به دلم گر چه که صد رخنه روا داشت
داغی دگر اینست که از گریه بشستم
آن داغ که دامانت ز خون دل ما داشت
صوفی که خرامیدن تو دیده به صد صدق
بدرید مصلا و کله در ته پا داشت
خسرو به وفای تو دهد جان که در آفاق
گویند همه کان سگ دیوانه وفا داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از جدایی و درد ناشی از آن صحبت میکند. او به تقدیر اشاره میکند که مدتی او را از معشوقش جدا کرده و از جان خود گلهمند است که چرا زنده است و هنوز در این درد به سر میبرد. او به اندوه جدایی اشاره میکند و میگوید تنها کسی که میتواند این درد را درک کند، کسی است که مدت زیادی دور از یارانش بوده است. شاعر به وفاداری عشق خود نیز اشاره میکند و میگوید که هیچ مانع یا جدایی نمیتواند عشق او را کم کند. او همچنین به سوگ و غمهای دیگرش اشاره دارد و به دیدن معشوقش و زیباییاش اشاره میکند. در نهایت، شاعر با بیان وفاداریاش به معشوق، نشان میدهد که حتی در سختیها حاضر است جانش را فدای او کند.
هوش مصنوعی: سرنوشت مدتی مرا از تو دور کرد و من از جان خود ناراضیام که چرا هنوز زندهام.
هوش مصنوعی: برای کسی که مدتها از دوستانش دور بوده، بهتر است از چشمانی بپرسی که واقعا حس جدایی را تجربه کردهاند و میدانند چه درد و اندوهی به همراه دارد.
هوش مصنوعی: من به دیوار تو هیچ آزار نمیرسانم و از روی دل نمیخواهم از تو جدا شوم، هرچند که در دلم هزاران اشکال و درد وجود دارد.
هوش مصنوعی: درد و اندوهی دیگر دارم که با اشکهایم آن دردی که دامنت به خاطر غم دل ما داشت، شسته شد.
هوش مصنوعی: صوفیای که زیبایی و آرامش تو را دیده بود، با تمام صداقت و عشقش، لباس خود را از سر شوق درید و به عبادت و تواضع درافتاد.
هوش مصنوعی: خسرو برای وفاداری تو جانش را فدا میکند، زیرا در جهان گفته میشود که حتی سگ دیوانه هم وفاداری دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از عکس خود آن آینه رو بس که حیا داشت
در خلوت آیینه همان رو به قفا داشت
چون معنی بیگانه که وحشت کند از لفظ
همخانه دل بود و ز دل خانه جدا داشت
از بی ثمری سبز درین باغچه ماندم
[...]
در طینتم از بس که رگ و ریشه، وفا داشت
خاکم چه بهاران و چه دی، مهر گیا داشت
در مرگ من آن زلف چرا موی نژولید؟
یک دلشده از سلسلهٔ اهل وفا داشت
غیر از دل ما کز سر کونین گذشته ست
[...]
آن شاه که گاهی نظری سوی گدا داشت
یارب ز سرم سایهٔ لطفش ز چه وا داشت
زان روز طرب یاد که از غنچه دهانی
پیغام بدل سوختهٔ باد صبا داشت
آراست چو فرّاش قضا بزم تنعّم
[...]
غم نیست که با اهل جفا مهر و وفا داشت
با اهل وفا از چه دگر جور و جفا داشت
از کوی تو آن روز که دل بار سفر بست
در هر قدمی دیده حسرت بقفا داشت
همچشمی چشمان سیاه تو نمی کرد
[...]
این مجلس چارم، چه بگویم که چها داشت
(سلطان علما) داشت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.