چمن چون بوی تو آرد، به بویت در چمن میرم
به یاد قد تو در سایه سرو سمن میرم
زیم از تو، بمیرم هم ز تو فارغ ز جان و تن
نیم چون دیگران کز جان زیم یا خود ز تن میرم
خوش آن وقتی که تو از ناز سویم بنگری و من
به زاری کشته، انگشت اوفگنده در دهن میرم
شدم رسوا درون شهر، در صحرا روم، اکنون
که رسواتر شوم، گر در میان مرد و زن میرم
بخور جمله تنم، ای زاغ، جز دیده که دید او را
که بیرون اوفتم، در عرصه زاغ و زغن میرم
مرا پیراهن صد چاک پر خونست از آن یوسف
همین آرایش گورم کنید آن دم که من میرم
سخن بر بستی از خسرو مگر چشمت فرود آمد
کرم کن یک سخن، جانا، که تا زان یک سخن میرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساساتی عمیق را بیان میکند. شاعر به شدت به یاد محبوبش و عطرش مشغول است و در دل طبیعت، به خصوص در سایه درختان، حسرت و آرزوهایش را میسازد. او از مرگ و جدایی میگوید و ابراز نگرانی میکند که همواره در تلاش برای رسیدن به محبوبش است. شاعر از رسوایی و درد جدایی در مکانهای مختلف صحبت میکند و در نهایت به تمایلش برای یک آخرین کلام از معشوق اشاره میکند که میخواهد قبل از پایان زندگیاش بشنود. در کل، شعر تماتی از عشق، درد و longing را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: وقتی چمن بوی تو را به مشامم میرساند، به خاطر یاد تو در میان چمنها میروم و به خاطر قد تو در سایه درختان سمن مینشینم.
هوش مصنوعی: از تو دوری برایم مرگ است و حتی اگر بمیرم، نمیتوانم مانند دیگران از جان و تن خود جدا شوم. من نه برای زندگی از جانم میکوشم و نه به خاطر دنیایم.
هوش مصنوعی: آن زمان زیباست که تو با ناز به من نگاه کنی و من در حال درد و زاری باشم، در حالی که انگشتانم را به دندان گرفتهام.
هوش مصنوعی: در شهر به خاطر کارهایم به شدت شرمنده و رسوا شدم. حالا تصمیم دارم به جایی دورتر بروم، چرا که احساس میکنم هرچه بیشتر دیده شوم، دیگر هیچ اهمیتی برایم ندارد و میتوانم در کنار هر کسی زندگی کنم.
هوش مصنوعی: ای زاغ، تمام وجودم را بخور، تنها دیدهای از او باقی مانده که نشان میدهد من در دنیای زاغ و زغن، چگونه رنج میکشم و میمیرم.
هوش مصنوعی: من پیراهنی دارم که از صد چاک پر از خون است و این به خاطر یوسف است. وقتی که من میمیرم، همین پیرایشی که بر من میزنی، برای گورم انجام دهید.
هوش مصنوعی: خسرو، سخنان را نگه داشتی، اما فقط به خاطر آنکه چشمانت پایین آمدهاند. لطفاً یک جمله بگویید، عزیزم، زیرا من به خاطر همان یک جمله جان خواهم داد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
من دلخسته هر دم بهر آن نازک بدن میرم
گه از رنگ قبا گاهی ز بوی پیرهن میرم
چو سایه از سرم برداشت آن سرو روان باری
روم بر یاد او در سایه سرو چمن میرم
شهید عشق را جز من کسی ماتم نمی دارد
[...]
من بیدل که بهر قامت آن سیمتن میرم
گه از رفتار رعنا گه ز اندوه بدن میرم
مگر چین و شکست صفحه عمر و حیاتم شد
که در رنگ قبای او بهر چین و شکن میرم
بهر تیر جفایش سینه خود را سپر سازم
[...]
خوش آن ساعت که خندان پیشت ای سیمین بدن میرم
تو باشی بر سر بالین من گریان و من میرم
چنان مشتاقم ای شیرین زبان طرز کلامت را
که گربندی زبان سوزم و گر گوئی سخن میرم
منم نخل بلند قامتت راآن تماشائی
[...]
چو من از هجر آن لیلی لب شیرین دهن میرم
به درد محنت مجنون و داغ کوه کن میرم
ز شوق عارضش در پای شمع انجمن سوزم
به یاد قامتش در سایهٔ سرو چمن میرم
به شکر خنده ی او جان شیرین دادم و زان به
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.