گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

من بیدل که بهر قامت آن سیمتن میرم

گه از رفتار رعنا گه ز اندوه بدن میرم

مگر چین و شکست صفحه عمر و حیاتم شد

که در رنگ قبای او بهر چین و شکن میرم

بهر تیر جفایش سینه خود را سپر سازم

مرادم اینکه از تیرش بهر آئین و فن میرم

به جرم عشق اگر قتلم کند جانم فدای او

و گرنه نیش تیغش من به عشق خویشتن میرم

عزای وامق و فرهاد و مجنون داشتم اکنون

نماند چون منی صاحب عزا روزی که من میرم

باستغنای زهد از صاف کوثر جان همی جستم

فنای عشق بین فانی که بهر درد دن میرم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode