گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

زهی زلفت شکسته نرخ سنبل

گلستان رخت خندیده بر گل

رسانده خط یاقوت تو ریحان

کشیده خط به کافور تو سنبل

عروسی را که او صاحب جمال است

چو دریابد، گرش نبود تحمل

چو ریش خستگان را مرهم از تست

مکن در کار مسکینان تغافل

اگر گل را نباشد برگ و پیوند

چه سود از ناله شبگیر بلبل؟

به جانت کانکه بر جان دارم از غم

نباشد کوه سنگین را تحمل

چو از زلفش بدین روز اوفتادم

تو نیز، ای شب، مکن بر من تطاول

خوشا آن بزم روحانی که هر دم

کند مستی به پاداش تعقل

بزن مطرب که مستان صبوحی

از آن مستند و خسرو از تامل

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
منوچهری

الا یا خیمگی! خیمه فروهل

که پیشاهنگ بیرون شد ز منزل

تبیره زن بزد طبل نخستین

شتربانان همی‌بندند محمل

نماز شام نزدیکست و امشب

[...]

باباطاهر

حرامم بی‌ته بی آلاله و گل

حرامم بی‌ته بی آواز بلبل

حرامم بی اگر بی‌ته نشینم

کشم در پای گلبن ساغر مُل

مسعود سعد سلمان

به علم فلسفه چندین چه نازی

که باشد فلسفی دایم معطل

هزاران گونه مشکل بیش بینم

در آن زلفین مفتول مسلسل

ارکب حل شکل کل یوم

[...]

ابوالفرج رونی

فلک در سایه پر حواصل

زمین را پر طوطی کرد حاصل

هوا بر سیرت ضحاک ظالم

گزید آئین نوشروان عادل

خزان را با بهار از لعب شطرنج

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه