گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

نگارا، صحبت از اغیار بگسل

گل خندان من، از خار بگسل

نخست از بند جان پیوند بگشای

پس آنگه دوستی از یار بگسل

ندانم تا که گفت آن بی وفا را

که مهر از دوستان یک بار بگسل

بزن مطرب ز رحمت راه عشاق

رگ جان و دل افگار بگسل

اگر سوده شود ز ابریشم چنگ

گلیم صوفیان را تار بگسل

چرا مینالی، ای بلبل، چنین زار

نمی گفتم از آن گلزار بگسل

درون بتخانه و بیرون مناجات

مسلمان شو، دلا، زنار بگسل

کمند عشق را نتوان گسستن

برو سر رشته پندار بگسل

نیابی داد خوبان، خسرو، از کس

بزن دست و عنان یار بگسل

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
نظیری نیشابوری

درین بستان به جهد از خار بگسل

چو گل خندان شو و از بار بگسل

اگر تعویذ بر بالت گران است

به زخم ناخن و منقار بگسل

سر رشته به بگسستن توان یافت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه