گنجور

 
وحشی بافقی

ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد کیش

خون چون من بی کسی آسان توان بردن ز پیش

هست بیش از طاقت من بار اندوه فراق

بیش ازین طاقت ندارم گفته‌ام صد بار بیش

ناوکت گفتم ز دل بگذشت رنجیدی به جان

جان من گفتم خطایی مگذران از لطف خویش

از کدامین درد خود نالم که از دست غمت

سینه‌ام چون دل فکار است و درون چون سینه ریش

نوش عشرت نیست وحشی در جهان بی نیش غم

آرزوی نوش اگر داری منال از زخم نیش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
شمارهٔ ۲۴۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
امیرخسرو دهلوی

شد دل من خون ز داغ هجر او یارب کیش

بینم و از دیده و دل آورم نقل و میش

دی به ره بود او روان و من فتادم بر زمین

می شد او چون آفتاب و من چو سایه از پیش

شرح روزنها که از تیر تو دارد سینه ام

[...]

ابن یمین

دوش دیدم ماه را مانند پیکی تیز رو

زهره با بر بط خرامان از پس و قاصد ز پیش

گفتم این تعجیل بهر چیست گفتا فرصت است

کین زمان بهرام و کیوانرا ز ما کندست نیش

سعد قاضی را ز بهر خطبه خواندن میبرم

[...]

سلمان ساوجی

گر سر ترک کلاه فقر داری ای فقیر

چار ترکت باید اول تا رود کارت ز پیش

ترک اول ترک مال و ترک ثانی ترک جاه

ترک ثالث ترک راحت ترک رابع ترک خویش

محتشم کاشانی

ای تو را قدر و جلال از چرخ ذی قدرت زیاد

وی تو را جود و نوال از بجر گوهرپاش بیش

در زمان چون تو سلطانی که اخراجات من

بی‌تعلل می‌دهد از مخزن احسان خویش

از برای آن زمین کز من به جان شد منتقل

[...]

صامت بروجردی

می‌گذاری تابکی بهر اجابت دست پیش

کن خراب ارکان ظلم ظالمان کفر کیش

سینه ما را مکن زین بیشتر از غصه ریش

چشم ما بهر خدا روشن کن از دیدار خویش

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه