ریخت خونم را و برد از پیش آن بیداد کیش
خون چون من بی کسی آسان توان بردن ز پیش
هست بیش از طاقت من بار اندوه فراق
بیش ازین طاقت ندارم گفتهام صد بار بیش
ناوکت گفتم ز دل بگذشت رنجیدی به جان
جان من گفتم خطایی مگذران از لطف خویش
از کدامین درد خود نالم که از دست غمت
سینهام چون دل فکار است و درون چون سینه ریش
نوش عشرت نیست وحشی در جهان بی نیش غم
آرزوی نوش اگر داری منال از زخم نیش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنج فراق معشوق خود سخن میگوید. او احساس میکند که بار اندوه او بیش از طاقت اوست و دیگر نمیتواند این وضعیت را تحمل کند. شاعر از معشوقش درخواست میکند که با توجه به رنجهایی که از ناحیه دوری او میکشد، از او خطا نگذرد و رحمت کند. او به شدت از غم جدایی رنج میبرد و به تصویر کشیده میشود که دلش در حال شکست است. شاعر همچنین به زیبایی و لذتهای زندگی اشاره میکند و میگوید که این لذتها بدون غم وجود ندارد. در نهایت، او از عشق و زخمهای ناشی از آن صحبت میکند و به نوعی به تضاد بین شادی و غم اشاره میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان احساسات عمیق و رنجی میپردازد که شخص بر اثر ظلم و بیعدالتی تجربه کرده است. شاعر به وضوح احساس شکست و ناامیدی خود را بیان میکند و به این نکته اشاره میکند که او به راحتی میتواند از اطراف خود، از جمله دیگران و حتی احساسات خود، فاصله بگیرد و از آنها دور شود، چرا که عذاب و درد، او را به این سمت میکشاند. درواقع، وجود ظلم و بیعدالتی، احساس تنهایی و ضعف را تشدید میکند.
هوش مصنوعی: اندوه جدایی بر من سنگینی میکند و من دیگر قادر به تحمل این بار نیستم. بارها این را گفتهام.
هوش مصنوعی: به تو گفتم که از دل من بگذری و آزرده نشوی. جان من، از تو خواستم که از لطف خود خطای من را نادیده بگیری.
هوش مصنوعی: از چه دردی شکایت کنم؟ دل من به خاطر غمت به تنگ آمده و سینهام مانند دل یک پرندهی غمگین است و درونم مانند سینهای که زخم خورده، درد دارد.
هوش مصنوعی: وحشی، در این دنیا که بدون غم و درد به خوشی نمیتوان پرداخت، اگر آرزوی خوشگذرانی داری، از زخم و درد نیش ناله نکن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
شد دل من خون ز داغ هجر او یارب کیش
بینم و از دیده و دل آورم نقل و میش
دی به ره بود او روان و من فتادم بر زمین
می شد او چون آفتاب و من چو سایه از پیش
شرح روزنها که از تیر تو دارد سینه ام
[...]
دوش دیدم ماه را مانند پیکی تیز رو
زهره با بر بط خرامان از پس و قاصد ز پیش
گفتم این تعجیل بهر چیست گفتا فرصت است
کین زمان بهرام و کیوانرا ز ما کندست نیش
سعد قاضی را ز بهر خطبه خواندن میبرم
[...]
گر سر ترک کلاه فقر داری ای فقیر
چار ترکت باید اول تا رود کارت ز پیش
ترک اول ترک مال و ترک ثانی ترک جاه
ترک ثالث ترک راحت ترک رابع ترک خویش
ای تو را قدر و جلال از چرخ ذی قدرت زیاد
وی تو را جود و نوال از بجر گوهرپاش بیش
در زمان چون تو سلطانی که اخراجات من
بیتعلل میدهد از مخزن احسان خویش
از برای آن زمین کز من به جان شد منتقل
[...]
میگذاری تابکی بهر اجابت دست پیش
کن خراب ارکان ظلم ظالمان کفر کیش
سینه ما را مکن زین بیشتر از غصه ریش
چشم ما بهر خدا روشن کن از دیدار خویش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.