گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

بر جمالت همچنان من عاشق زارم هنوز

ناله ای کز سوز عشقت داشتم دارم هنوز

ای طبیب مهربان، چون رنجه فرمودی قدم

از سر بالین من مگذر که بیمارم هنوز

ای به قول دشمنان کوشیده در آزار من

دوستم، با من مشو دشمن که من یارم هنوز

مرده ام بی یار و پندارم که دارم زندگی

جان من رفته ست و من با خود نمی آرم هنوز

خلق گویندم که خسرو، جامه شیخی بپوش

چون بپوشم، کز میان نگشوده زنارم هنوز

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

در فراقش رود خون از دیده می بارم هنوز

وان زدلگرمی نگوید ترک آزارم هنوز

سالها تا گلبن مقصود در می پرورم

ز آب چشمم بر نمی آید گل از خارم هنوز

گر چه بر باد هوس شد خرمن امید من

[...]

جهان ملک خاتون

در فراقش رود خون از دیده می‌بارم هنوز

وان ستمگر می‌نگوید ترک آزارم هنوز

سال‌ها تا گلبن مقصود را می‌پرورم

زآب چشم و بر نمی‌آید گل از خارم هنوز

گرچه بر باد هوس شد خرمن امّید من

[...]

اهلی شیرازی

گرچه زارم سوختی من عاشق زارم هنوز

روشن است از دود آهم کاتشی دارم هنوز

گرچه نقد دین و دل همچون زلیخا باختم

یوسف ار سودای من دارد خریدارم هنوز

بسته فتراک عشقم کی بمردن وارهم

[...]

طغرای مشهدی

محضر صد بیخودی دارم ز جام می به کف

ساقی از مستی گمان دارد که هشیارم هنوز

از هجوم خواب، مژگانم نمی آید به هم

صبح خیز شوق پندارد که بیدارم هنوز

اسیر شهرستانی

راحتم شد بستر خواب و در آزارم هنوز

گلبن عزت دمید از خاکم و خوارم هنوز

ترسم از قاتل کشم طعن رهایی روز حشر

خون من چون بیغمان خوابید و بیدارم هنوز

طاقتم از کوه غم باج گرانجانی گرفت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه