گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

در فراقش رود خون از دیده می بارم هنوز

وان زدلگرمی نگوید ترک آزارم هنوز

سالها تا گلبن مقصود در می پرورم

ز آب چشمم بر نمی آید گل از خارم هنوز

گر چه بر باد هوس شد خرمن امید من

تخم مهرش در میان جان همی کارم هنوز

گر چه پر داغ است جان من ز هجر آن نگار

داغ مهرش بر جیبن دوستی دارم هنوز

دلبر از کوی محبت پا اگر بیرون نهاد

من به دست ناامیدی سرنمی خارم هنوز

زاری و افغان من بی او گذشت از نه فلک

وان نگار آگه نگشت از ناله زارم هنوز

گر چه جان خسرو از مهر رخش از دست رفت

تخم عشقش در زمین دل همی کارم هنوز

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

بر جمالت همچنان من عاشق زارم هنوز

ناله ای کز سوز عشقت داشتم دارم هنوز

ای طبیب مهربان، چون رنجه فرمودی قدم

از سر بالین من مگذر که بیمارم هنوز

ای به قول دشمنان کوشیده در آزار من

[...]

جهان ملک خاتون

در فراقش رود خون از دیده می‌بارم هنوز

وان ستمگر می‌نگوید ترک آزارم هنوز

سال‌ها تا گلبن مقصود را می‌پرورم

زآب چشم و بر نمی‌آید گل از خارم هنوز

گرچه بر باد هوس شد خرمن امّید من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه