ز من چو دل ربودی رفت جان نیز
که در دل داشت شوقت این و آن نیز
ز یاقوت لبت ما را طمعهاست
کز او زنده ست جان و هم روان نیز
رقیبت را مده دشنام ازان لب
که دل را سخت می آید، روان نیز
سر پا بوس تو تنها نه دل راست
که مشتاق است جان ناتوان نیز
دلی بودم، شد آن پابند زلفت
نمی یابم ازو نام و نشان نیز
تعالی الله چه تنگ است آن دهانت؟
که فکر آنجا نمی گنجد، گمان نیز
غمت، خسرو چه گوید آشکارا
که نتوان گفت راز تو نهان نیز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا کس نیست جز تو در جهان نیز
چو من مانده نباشم تو ممان نیز
غلام و آن برادر وان جوان نیز
خجل گشتند اما شادمان نیز
از آن سو در رسید آن دلستان نیز
بهار تازه و سرو جوان نیز
سر من خاک پایت باد و جان نیز
که در پای تو خوشتر این و آن نیز
چگونه در حریم او نهم پای
که نگذارنده سر بر آستان نیز
بکویت جز صبا کس را گذر نیست
[...]
مکان یافت خالی از مکان نیز
که تن محرم نبود آنجا و جان نیز
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.