ای چراغ جانم از شمع جمالت نور دار
بارک الله، چشم بد زان روی زیبادور دار
چون دلم را بت پرستی نو شد اندر عهد تو
باری این بتخانه دیرینه را معمور دار
کار دل کردی، برافگن بعد ازین بنیاد عقل
شحنه را چون دور کردی، دست در دستور دار
من نه آنم کز درت سر بر کنم تا زنده ام
گر اجل از کوی تو دورم کند، معذور دار
تا بدانی حال خون آشامی شبهای من
جرعه ای زین باده پیش نرگس مخمور دار
من به جان درمانده و تو ترک بدنامی کنی
می توانی، حال رسوایی چو من مستور دار
خسرو بیچاره مرد نقش شیرین تو نیست
صورت فرهاد کش، در دفتر شاپور دار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف محبوب و زیباییاش میپردازد و از نور و جاذبهی آن سخن میگوید. او از عشقش به معشوق مینویسد و تأثیر عمیق آن بر دل و زندگیاش را بیان میکند. شاعر به بتپرستی دلها و تأثیرات عاطفی آن اشاره میکند و خود را به دلیل علاقه به معشوقش در وضعیت خاصی قرار میدهد. او به درد و رنج شبهایش اشاره میکند و میخواهد که محبوبش حال او را درک کند. در نهایت، شاعر احساس ناتوانی و ناامیدیاش را در مقایسه با عشق و زیبایی معشوقش بیان میکند و به نوعی از فقدان خود میگوید.
هوش مصنوعی: ای نور بخش جانم، از زیباییات روشنی میگیرد. خداوند تو را حفظ کند، و به خاطر آن چهرهی زیبا، از چشم بد دور بمانید.
هوش مصنوعی: وقتی دل من در زمان تو به محبوبی جدید روی آورده است، بنابراین این مکان قدیمی عشق را زنده و شاداب نگهدار.
هوش مصنوعی: پس از آن که کار دل را به پایان رساندی و عقل را کنار گذاشتی، به دستورات عمل کن و از آنچه اطاعت میخواهد، دوری کن.
هوش مصنوعی: من فردی نیستم که از درگاه تو رو بگردانم. تا زمانی که زندهام، اگر ناگزیر شوم از محضر تو دور شوم، لطفاً مرا ببخش.
هوش مصنوعی: برای این که متوجه شوی حال و روز من در شبهایم چقدر دردناک است، کمی از این شراب را در کنار نرگس مست بچش.
هوش مصنوعی: من دلم به شدت درگیر است و تو میتوانی از بدنامی خودت جلوگیری کنی؛ بنابراین، حالا که رسوایی من آشکار شده، سعی کن آن را پنهان کنی.
هوش مصنوعی: خسرو در حالت ناچاری و بیچارگی است و نمیتواند شبیه شیرین باشد. او فقط باید مانند فرهاد در نقش خود، در محضر شاپور باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یارب این صدر جهان را دایما منصور دار
چشم بد از ساحت جاه و جلالش دوردار
ای لبت نوشین زمن نیش فراقت دور دار
وز شراب وصل خود جان مرا مخمور دار
نسخه الله نوری زآن رخ از مصباح عشق
ای چراغ جان مرا مشکاة دل پرنور دار
از عطاهای ید اللهی بدست خود بنه
[...]
پادشاها عالم از انصاف تو معمور شد
همچنین معمورهاش را تا ابد معمور دار
شرق و غرب ملک را بر التفات توست چشم
گه نظر با رای هندو گاه با فغفور دار
چون میسر شد به زخم تیغ ملک ایرجت
[...]
ساقیا مستم لب خود از لب من دور دار
ورنه گر گستاخیی آید ز من معذور دار
دردمند عشق را راحت گر از بیداد تست
یارب این راحت ز جان دردمندان دور دار
هر کرا در ظلمت غم چشم بیرون رفتن است
[...]
پاس درد و داغ عشق از دیده های شوردار
در میان زنگیان آیینه را مستور دار
نیست در دست سبوی می عنان اختیار
راز عشق از دل تراوش گر کند معذور دار
ریزه چینان قناعت پرده دار آفتند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.