یا رب، این ماییم از آن جان و جهان افتاده دور
سایه وار از آفتابی ناگهان افتاده دور
چون کنم، یاران، که من بیمارم و مرکب ضعیف
جان به لب نزدیک و راهی در میان افتاده دور
بینوا چون بلبلم، بی برگ چون شاخ رزان
کز جمال گل بود، در مهر جان افتاده دور
آنچنان کانداخت چشم بد مرا دور از رخت
باد چشم بد ز رویت آنچنان افتاده دور
دوری از کوی تو سرگردان همه شب تا به روز
در فغان گویی سگی ام ز آستان افتاده دور
در خیال ابرویت تنها و بی کس، سالهاست
شسته در خاکم چو تیری از کمان افتاده دور
یاد کن از چون منی، ای دوست، گر با چون تویی
آنچنان نزدیک بود این دم چنان افتاده دور
گفته ای، تو کیستی؟ مانده درین کو این چنین
بیدلی سرگشته ای از خان و مان افتاده دور
دی خیالت گفت، خسرو، حال تنهاییت چیست؟
چیست همچون حال تنهایی ز جان افتاده دور؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حس دوری و جدایی شاعر از محبوبش است. شاعر احساس تنهایی و بیماری میکند و در مقایسه با حال خوب خود در نزدیکی محبوب، به وضعیت کنونیاش که از او دور شده، میپردازد. او خود را همچون پرندهای بیپر و یا درختی بدون برگ توصیف میکند و از طولانی بودن دوران جدایی و سردرگمیاش در این مسیر رنج میبرد. در این شعر، شاعر با استفاده از تشبیهات زیبا و احساسات عمیق، درد و longing (آرزو و کمبود) خود را نسبت به محبوبش به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: خدايا، اين ما هستيم که از زندگی و جهان دور افتادهایم، مانند سایهای که ناگهان از نور خورشید دور شده است.
هوش مصنوعی: من چه کنم، دوستان، که حال نامساعدی دارم و توان من کم است، جانم در آستانه مرگ است و در میانه مسیر به دور افتادهام.
هوش مصنوعی: من همانند بلبل بیچارهای هستم، که بدون برگ مانند شاخهای خشک و بیزندگی از درخت رزان، دور از زیبایی گل، در عشق جانم به زندگی گرفتار شدهام.
هوش مصنوعی: چشمان تو به قدری زیبا و تاثیرگذارند که باعث شدهاند نگاههای بد از من دور شوند، همچنان که زیباییات خود باعث دور شدن این نگاهها از چهرهات شده است.
هوش مصنوعی: شب و روز به خاطر دوری از محلت، سرگردان و ناآرام هستم. انگار که مانند سگی گمشده، از درگاه تو دور افتادهام و در حال ناله و فریاد هستم.
هوش مصنوعی: در اندیشهی زیبایی ابرویت، سالهای زیادی است که به تنهایی و بیپشتیبان در دل خاک نشستهام، مانند تیری که از کمان به دور افتاده است.
هوش مصنوعی: ای دوست، از من که چون من هستم یاد کن، اگر تو هم به اندازه من به من نزدیک بودی، این لحظه اینقدر دور از هم نمیافتادیم.
هوش مصنوعی: تو از من میپرسی که کی هستم؟ اما من تنها در این بیخبری و بلاتکلیفی سیر میکنم، دور از خانه و کاشانهام.
هوش مصنوعی: در اینجا کسی از خسرو میپرسد که حال و روز تنهاییاش چگونه است. او متوجه میشود که این تنهایی به اندازهای عمیق و دردناک است که مانند حال کسی است که از جانش دور شده و حس میکند دیگر هیچ چیزی از خود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یا رب این ماییم از آن جان جهان افتاده دور
سایهوار از آفتابی ناگهان افتاده دور
ما چو اشکیم از فراقش مانده در خون جگر
برکناری وز میان مردمان افتاده دور
رحمتی ای همرهان، آخر که جای رحمت است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.