دلدار مرا بهره به جز غم نفرستاد
بر درد دل سوخته مرهم نفرستاد
چندین شب غم رفت که مهتاب جمالش
نوری به سوی زاویه غم نفرستاد
عمرم به سر آورد به امید می وصل
شربت که گه مرگ بود هم نفرستاد
ماییم و سر جوش جگر، جام لبالب
کز بزم وفا رطل دمادم نفرستاد
دی نرم تری گفت سخن، تیر عتابش
از سینه گذاشت، ار چه که محکم نفرستاد
لعلش که عطا کرد به شاهان در و یاقوت
در یوزه درویش مسلم نفرستاد
یک خنده نکرد از پی جان داری بیمار
گرینده کسی نیز به ماتم نفرستاد
شادم به جگر سوزی هجرانش که باری
این مایه ز اقبال خودم کم نفرستاد
بویی به صبا ده که شده لنگر خسرو
تا باد برونش از حد عالم نفرستاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بویی ز سر زلف به عالم نفرستاد
کاندر پی او قافله غم نفرستاد
تا طرّه او روز جهان را به شب آورد
مهتاب رخش نور به عالم نفرستاد
فریاد من از دست طبیب است که دانست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.