گنجور

 
کمال خجندی

دوش مهمان لب جانان شدم

عذر گفت و منتم بر جان نهاد

کامشبم چیزی چنان در خورد نیست

تا توان پیش چنین مهمان نهاد

گفتم آن نقل دهان بس نیست گفت

هیچ پیش مهمان نتوان نهاد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode