کرد بر اورنگ شاهی چون قرار
یوسف اندر مصر با صدر اقتدار
روزی اندر پیشگاه عزتش
شد زلیخا حاضر اندر خدمتش
کرده پیری قامتش خم از الم
از پی تعظیم یوسف گشت خم
لب گشود اندر پی شکر و ثنا
گفت بادا حمد بیحد بر خدا
کز معاصی خواجگان را بنده کرد
بببنده را در سلطنت پاینده کرد
گفت یوسف با زلیخا ازو داد
هیچ داری قصه خود را به یاد
از چه روی اندر بر اغیار و یار
متهم کردی مرا درروزگار
ساختی از کید آشوب و فتن
سالها در کنج زندان جای من
گفت آن روزی که دیدم روی تو
دل سپرده بر رخ نیکوی تو
هر چه بر من از بلا آمد فرود
جمله از حسن خدا داد تو بود
ماه کنعان با زلیخا در جواب
گفت ای شوریده بیصبر و تاب
پس چه میکردی اگر بینی عیان
صورت پیغمبر آخر زمان
آنکه گربر گیرد از عارض نقاب
از رخش ناچیز گردد آفتاب
آنچه خوبی هست و باشد کردگار
برده اندر خلقت حسنش به کار
بس که دارد سکه حسنش رواج
گیرد از خوبی ز خوبان جمله باج
گفت با یوسف زلیخا کین کجاست
هر چه گفتی سر به سر صدقست و راست
زانکه آمد تا تو را اندر زبان
ذکر و صف حسن آن آرام جان
مهر او بگرفته جا اندر دلم
داده جانی تازه بر آب و گلم
آمد آندم از سما اندر زمین
از بر دادار جبریل امین
گفت میگوید خدای ذوالمنن
شد عیان صدق زلیخا نزد من
دوست میدارم زلیخا را کنون
شد چه بر حب حبیبم رهنمون
این زمان اورا برآور ز انتظار
تو زلیخا را به عقد خود در آر
آری آری واضح اندر ماسوی است
حب محبوب خدا حب خداست
احمد مختار را به این جلال
کرده خلقت تا خدای ذوالجلال
تا قیامت می نجوید چرخ پیر
جز علی اکبر برای وی نظیر
هر که را شوق نبی میزد بسر
مینمودی بر رخ اکبر نظر
آه از آن ساعت که والشمس الضحی
رو به میدا ن کرد کالبدر الدجی
شاه دین فرمود با افغان و آه
یا رب از حال دلم هستی گواه
میفرستم سوی این قوم جهول
اشبه مردم به اخلاق الرسول
هیجده ساله علی اکبرم
میرود یا رب چو جان از پیکرم
الغرض شهزاده عالیجناب
راند بر قلب سپه اسب عقاب
زد به فرق دشمنان از بسکه تیغ
کشت خلقی را ز تیغ بیدریغ
تشنگی از دست بردش اختیار
شد روان پیش پدر از کارزار
گفت واغوثاه ای باب العطش
اکبرت از تشنگی بنمود غش
شاه گفتا «یا بنی اصبر قلیل
جدک الساقی بماء السلسبیل»
تا تسلی یابد آن آرام جان
شه نهاد اندر دهان وی زبان
چو زبان شه مکید آن خون جگر
باب خود را دید از خود تشنه تر
در جهان یک باره از دل جان نهاد
بار دیگر رو سوی میدان نهاد
منقذ بن مره چون دیدش به جنگ
کار را بر کوفیان بنمود تنگ
گفت رقتم تا نهم با شور و شین
داغ اکبر بر دل ریش حسین
در کمین وی نشست و بیدریغ
فرقوی منشق نمود از ضرب تیغ
تاب رفت از پیکر آن نازنین
سرنگون شد از عاقر اندر زمین
هر که دید از قوم کوفی فرصتی
زد به جسم نازنینش ضربتی
بیتامل برکشید از دل فغان
سوی شاه دین که بابا الامان
نیست یارای نوشت خامه را
مختصر کن (صامت) این هنگامه را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است درباره داستان یوسف و زلیخا و نیز وقوع حادثه عاشورا. در ابتدا به حضور زلیخا در مقام خدمت به یوسف اشاره میشود که پس از سالها در زندان، به خاطر زیبایی و صفات نیک او، دلش مجذوبش شده بود. زلیخا به یوسف میگوید که تمام بلاهایی که بر او آمده به خاطر عشق به او بوده است.
در ادامه، زلیخا به زیباییهای خداوند و عشق به پیامبر اشاره میکند و به این نتیجه میرسد که محبت واقعی، محبت به محبوب خداست. سپس داستان علی اکبر، پسر حسین را روایت میکند که به میدان جنگ میرود و با دشمنان میجنگد. او با وجود تشنگی، به پدرش حسین کمک میکند و در اقدامی دلسوزانه به جنگ ادامه میدهد. نهایتاً، علی اکبر در میدان نبرد به شهادت میرسد و درد و اندوه پدرش، حسین، به خاطر فقدان پسرش به اوج میرسد.
به طور کلی، این شعر به مفاهیم عشق، فداکاری، و از خودگذشتگی در داستان یوسف و زلیخا و همچنین واقعه عاشورا پرداخته است.
هوش مصنوعی: سلطنت مانند تخت شاهی است که با آرامش و قدرت، به شکوفایی و زیبایی میرسد، درست مانند موقعیت یوسف در مصر که در اوج قدرت و احترام قرار داشت.
هوش مصنوعی: روزی زلیخا در حضور بزرگواری او حاضر شد و به خدمتش شتافت.
هوش مصنوعی: پیر بر اثر سن و سالش قدش خم شده، اما این خمیدگی هم به خاطر احترام به یوسف است که به سر بلندی و مقامش معروف است.
هوش مصنوعی: زبان خود را برای بیان شکر و ستایش گشود و گفت: آری، سپاس بیحد و حصر بر خداوند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که از گناهان و کوتاهیهای بزرگان و صاحبان قدرت، بندگان و زیردستان را تحت کنترل قرار میدهد و در نهایت، کسانی که ستمدیده هستند را در سلطنتی پایدار و محکم قرار میدهد. به عبارتی، ناهنجاریهای بالادستیها موجب بیداری و قدرتیابی کسانی میشود که در زیر دست آنها بودهاند.
هوش مصنوعی: یوسف به زلیخا گفت که هیچ چیز به او نداد و داستان خود را به یاد آورد.
هوش مصنوعی: چرا مرا در روزگار به خیانت نسبت دادی و بین دوستان و دیگران متهم کردی؟
هوش مصنوعی: سالها در کنج زندان به دور از آرامش و آسایش، به دلیل توطئهها و مشکلاتی که به وجود آوردی، اسیر بودهام.
هوش مصنوعی: در آن روز که چهرهات را دیدم، قلبم به زیبایی تو وابسته شد.
هوش مصنوعی: هر بلایی که بر من نازل شده، همگی از جانب زیبایی و لطف خداوند تو بوده است.
هوش مصنوعی: ماه کنعان به زلیخا گفت: ای بیتاب و عجول، چرا اینگونه در انتظار هستی؟
هوش مصنوعی: اگر چهرهی پیامبر آخرالزمان را به وضوح میدیدی، چه واکنشی نشان میدادی؟
هوش مصنوعی: آن کسی که به خاطر زیبایی فردی، از چهرهاش پردهبرداری میکند، خود به قدری نادیده و کمارزش میشود که حتی آفتاب هم در برابر زیبایی او ناچیز به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: هر چه خوب است و میتواند خوب باشد، خالق آن را در آفرینش زیبایی به کار گرفته است.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و نیکیهای بسیار او، زیباییاش به حدی مشهور شده است که همه در تلاشند تا از خوبیهای او بهرهمند شوند.
هوش مصنوعی: زلیخا از یوسف میپرسد که کجای این عشق و علاقهای که دربارهاش سخن گفتهاید؟ هر چه که تو گفتی، همهاش حقیقت و صدق است.
هوش مصنوعی: چونکه آمد تا نام تو را بر زبان بیاورند و صفات زیباییات را توصیف کنند که آرامش جان است.
هوش مصنوعی: عشق و محبت او در قلبم جای گرفته و به من زندگی جدیدی بخشیده است. این محبت مانند آب و گل، جان تازهای به من میدهد.
هوش مصنوعی: در آن لحظهای که جبرئیل امین از آسمان به زمین آمد و برادر و یا خالق خود را دید.
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ و بخشنده به وضوح نشان داد که راستگویی زلیخا برای من روشن است.
هوش مصنوعی: من اکنون زلیخا را دوست دارم، اما با این حال، همچنان به عشق محبوبم هدایت میشوم.
هوش مصنوعی: اکنون او را از انتظار بیرون بیاور و زلیخا را به همسری خود قبول کن.
هوش مصنوعی: بله، کاملاً مشخص است که هر محبت و دوستی در جهان، در واقع، عشق به خداوند است.
هوش مصنوعی: احمد مختار را به این عظمت و بزرگی آفریدهاند تا به خدای بزرگ و با جلال، شباهت و نزدیکی داشته باشد.
هوش مصنوعی: تا همیشه، چرخ گردان زمان به کسی دیگر مانند علی اکبر نمیرسد.
هوش مصنوعی: هر کسی که شوق دیدار پیامبر در دلش میجوشید، بیاختیار بر روی او مینگریست و به او توجه میکرد.
هوش مصنوعی: اوه از لحظهای که خورشید درخشان رو به میدان آورد، مانند ماه در شب تاریک.
هوش مصنوعی: پادشاه دین به پروردگارش اشاره میکند و از او میخواهد که بر وضعیت دل او آگاهی داشته باشد و از مشکلاتش آگاه باشد. او به افغان و نالهاش اشاره میکند که نشاندهنده درد و غم درونش است.
هوش مصنوعی: من افرادی را به سوی این مردم نادان میفرستم که از نظر اخلاق به پیامبر نزدیکتر هستند.
هوش مصنوعی: من هجده سال سن دارم و علی اکبر هستم، ای خدا، جانم از بدنم جدا میشود.
هوش مصنوعی: در نهایت، پسر شاهزاده با شکوه و بزرگی بر قلب سپاه نشسته و چون عقابی بر اسب سوار است.
هوش مصنوعی: با شدت و قدرت فوقالعادهای به دشمنان آسیب رساند و بر سر آنها ضربه زد، بهطوریکه شمشیر او از شدت برخورد، جان تعداد زیادی از مردم را گرفت.
هوش مصنوعی: تشنگی باعث شد که او از کارزار فاصله بگیرد و به سمت پدرش برود.
هوش مصنوعی: او فریاد میزند که ای پدر عطش، از شدت تشنگی به حالتی بیهوش درآمدهام.
هوش مصنوعی: پادشاه گفت: "ای پسرم، کمی صبر کن و به خاطر سختیهای زندگی، خود را در آبی زلال refresh کن."
هوش مصنوعی: برای آرامش خاطر آن پادشاه که در دلش آرامش دارد، زبانش را در دهان او قرار دادند.
هوش مصنوعی: زمانی که زبان پادشاه آن خون جگر را نوشید، پدرش را دید که از خودش تشنهتر است.
هوش مصنوعی: در زندگی، یک بار از عمق وجود احساسات و افکار را به نمایش گذاشتم و دوباره با انرژی و انگیزه به سمت هدفم حرکت کردم.
هوش مصنوعی: منقذ بن مره وقتی به میدان جنگ رسید، متوجه شد که وضعیت برای کوفیان دشوار شده است.
هوش مصنوعی: گفتند من با شور و اشتیاق، به یاد داغی که بر دل حسین هست، میرقصم.
هوش مصنوعی: در کمین او نشسته بود و بیرحمانه سرم را با ضربهی شمشیرش شکافت.
هوش مصنوعی: پیکر آن معصوم در حال حرکت بود که ناگهان بر زمین افتاد.
هوش مصنوعی: هر که از مردم کوفه فرصتی پیدا کرد، به نازکی و زیبایی او ضربهای زد.
هوش مصنوعی: بدون اندیشه و تردید، فریادی از دل برآورد و به سوی پادشاه دین فرستاد که ای پدر، ما را نجات ده!
هوش مصنوعی: قلم توانایی نوشتن ندارد، پس این وضعیت پرهیاهو را کوتاه و مختصر کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.