گنجور

 
جهان ملک خاتون

مهر رویت آتشم در جان نهاد

در دل من درد بی درمان نهاد

دل ببرد و آتشی در جان زدم

در جهان این رسم بد جانان نهاد

بیخ شاخ وصل را از بن بکند

عشق او بنیاد بر هجران نهاد

فارغست آن دلپذیر از درد ما

زان سبب هجران چنین آسان نهاد

این عجب بین کز ازل نقّاش صنع

در نهاد حسن رویش آن نهاد

آشکارا کرد رازش اشک ما

گرچه عشقش در دلم پنهان نهاد

عهد ما بشکست چون زلفش به جور

تیغ هجر و شوق در پیمان نهاد

دستبرد عشق گل رویان ببین

کآتشی اندر دل دستان نهاد

حسن روی گل ز باد صبحدم

در نهاد بلبلان افغان نهاد

ای دل اندر کار دنیا شاد باش

کاین همه غم بر جهان نتوان نهاد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode