گنجور

 
کمال خجندی

به کوی عشق باشی شیرمردی

اگر باشد به رویت گرد دردی

بروی مرد باشد گرد این درد

نخواندی این مثل گردی و مردی

خیالت گر نبودی مونس جان

دل بی‌کس تن تنها چه کردی؟

غذای عاشق مفلس غم آمد

اگر غم نیستی مسکین چه خوردی؟

دورنگی نیست ما را با تو الأ

همین بخت سیاه و روی زردی

درخت گل ندارد تاب سرما

نیارم زد برآن در آه سردی

کمال آن‌ها که فکر بکر دارند

قزون از صد غزل خوانند فردی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
باباطاهر

یقینم حاصله که هرزه گردی

ازین گردش که داری برنگردی

بروی مو ببستی هر رهی را

بدین عادت که داری کی ته مردی

خاقانی

چه کرد این بنده جز آزادمردی

که گرد خاطر او برنگردی

به دل گفتی نخواهم جست، جستی

جفا گفتی نخواهم کرد، کردی

همه بر حرف هجران داری انگشت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه