گنجور

 
کمال خجندی

برویت بنگرم ناگه نرنجی

بسویت بگذرم ناگه نرنجی

از وصلم حاصلی چون نیست باری

غم هجرت خورم ناگه نرنجی

جهانت بنده شد من نیز خود را

ازینها بشمرم ناگه نرنجی

تو هرجا تیغ بر گیری من آنجا

سری پیش آورم ناگه نرنجی

به هر راهی که بخرامی من آن راه

بدیده بسپرم ناگه نرنجی

بدین نازک دلی جانی تو داری

تمنایت برم ناگه نرنجی

کمال ار بگذرد بر آستانت

که من خاک درم ناگه نرنجی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode