گنجور

 
کمال خجندی

شبت خوش باد ای باد سحرگاه

که آوردی هوای زلف آن ماه

چه سود از ناله شبها که جانان

ز حال دردمندان نیست آگاه

در آن حضرت اگر چه راه آن نیست

که باشم من ز نزدیکان درگاه

ولی عبیی چنان نبود ز درویش

که دارد آرزوی صحبت شاه

من از اهل طریقت بودم اول

چو رفتارت به دیدم رفتم از راه

مرا زاهد ز شبخیزان شمارد

من و او راد صبح استغفر الله

تو جان خواه از کمال ای راحت جان

که او را در غمت این است دلخواه

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
باباطاهر

کجا بی جای ته ای بر همه شاه

که مو آیم بدانجا از همه راه

همه جا جای ته مو کور باطن

غلط گفتم غلط استغفرالله

سوزنی سمرقندی

شه انجم به پیروزی شهنشاه

محول شد برین پیروزه خرگاه

ز برج ماهی لؤلؤ پشیزه

ببرج تیره مرجان چراگاه

ز تحویل شه انجم بتعجیل

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

مراخود نیست عادت هجو گفتن

که کردستم طمع زین قوم کوتاه

معاذالله که من کس را کنم هجو

ز مدح گفته نیز استغفرالله

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه