ای مردم دو چشمم مثل رخت ندیده
لیکن جمال خوبت رشک فرشته دیده
گفتی بروی چشمت خواهم قدم نهادن
گفتی ولی نکردی یک روی مانده دیده
با عارض تو زلفت کرده دراز دستی
بارب بود که بینم دست ورا بریده
دی از چمن نگارم چون شاخ گل برآمد
تا با خود آمدم من عقلم ز سر پریده
همچون کمال بیدل مردم ز اشتبافت
نا ذکر تو بگفته تا نام نر شنیده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت یک معشوق پرداخته و احساسات شاعر را نسبت به او بیان میکند. شاعر با اشاره به چشمانش که مانند رخت نادیده است، زیبایی معشوق را آنقدر دلفریب میداند که فرشتهها نیز به آن حسادت میکنند. او از وعدههایی که معشوق داده، اما هنوز تحقق نیافته، گلهمند است. همچنین به تصویر کشیدن زلف معشوق و زیباییهای دیگر او، عشق و زیبایی را با حالتی عاطفی و گرفتارکننده توصیف میکند. در نهایت، شاعر به بیقراری و دیوانگی ناشی از عشق اشاره میکند که به دنبال یاد معشوق، عقلش را از دست داده است.
هوش مصنوعی: ای مردم، چشمان من همچون چهرهات نادیده مانده است، اما زیبایی تو باعث حسادت فرشتگان شده است.
هوش مصنوعی: تو گفتی که بر روی چشمت قدم میزنم، اما اکنون که این وعده را ندادی، فقط یک بار دیگر به چشمت نگاه میکنم.
هوش مصنوعی: چهره تو چنان زیباست که گویی دست کسی در زلفهای تو پیچیده و آن را طولانی کرده است. در این حال، حس میکنم که آن دست به نوعی قطع شده است.
هوش مصنوعی: در دی ماه، وقتی نگارم مانند شاخه گلی از چمن بیرون آمد، وقتی به خود آمدم، عقل و منطق من به کلی پریشان و نابود شده بود.
هوش مصنوعی: شبیه به کمال بیدل، مردم به خاطر وجود اشتباهات تو، نامی از تو نمیبرند و تنها در سایه نام تو باقی میمانند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جان ما شرابی از جام تو کشیده
سرمست اوفتاده دل از جهان بریده
وی جان ما به یک دم صد زندگی گرفته
تا از رخت نسیمی بر جان ما وزیده
ای جان پاکبازان در قعر هر دو عالم
[...]
ای کعبه سپهرت، تا کعب پا رسیده
شرعت خطاب کرده، ای رکن کعبه دیده
در سایه نجیبت آن لاغر سبک پر
جان بال بر کشاده دل بال و پر بریده
آن عنکبوت هیئت چابک قدم گه کفش
[...]
ای کهربای عشقت دل را به خود کشیده
دل رفته ما پی دل چون بیدلان دویده
دزدیده دل ز حسنت از عشق جامه واری
تا شحنه فراقت دستان دل بریده
از بس شکر که جانم از مصر عشق خورده
[...]
ای ترکِ ما گرفته پیوندِ ما بریده
آخر ز ما چه دیدی ای نور هر دو دیده
بی موجبِ گناهی از ما به خشم رفته
بازآ که در فراقت کارم به جان رسیده
آرام جان برفته ترکِ وفا گرفته
[...]
اشک چو لعل ریزد آن لب مرا ز دیده
در شیشه هرچه باشد از وی همان چکیده
باشد هنوز چشمم همچون مگس بر آن لب
گر عنکبوت بینی بر خاک من تنیده
از آب بر کشیده صورتگر آن ورق را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.