گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال خجندی

ای از حدیث زلف توام بر زبان گره

بگشای برقع از رخ و از زلف آن گره

چشمم گلی نچید ز باغ رخت هنوز

تا کی زند دو زلف تو بر ابروان گره

زلفت دلم بیست و در آویخت از هوا

جز باد دلگشا که گشاید چنان گره

خوبان که دانه دانه کنند اشک عاشقان

از ساحری زننده بر آب روان گره

ابرو ترش کنی و بگویم زهی کمان

آری فتد همیشه ز زه بر کمان گره

موی میان او به کمر هست در خیال

چون رشته که باشدش اندر میان گره

نظم کمال بسته به هم رشته درست

گفتار دیگران همه بر ریسمان گره

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
امیر شاهی

ای بهر قتل ما زده بر ابروان گره

بگشا به خنده آن لب و از ابرو آن گره

سوسن که با دهان تو از غنچه لاف زد

از خجلتش فتاده نگر بر زبان گره

مشاطه را ز طره او دست کوته است

[...]

جامی

تا بسته ای به طره عنبرفشان گره

عشاق را فتاده به رگهای جان گره

می کرد شانه شرح جمال تو مو به مو

ناگه فکند زلف تواش بر زبان گره

ساقی ز جام لعل تو یک نکته گفت دوش

[...]

صائب تبریزی

بگشا ز بال همت عالی مکان گره

تا کی شوی چو بیضه درین آشیان گره؟

هر مشکلی ز صدق طلب باز می شود

ماند کی از حباب بر آب روان گره؟

سنگ نشان به دامن منزل رسید و ما

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه