که خبر برد به بار از من مبتلای غمگین
که لبش بریخت خونم به بهانه های رنگین
شب هجر دلفروزان چو سحر ندارد امشب
تو هم ای چراغ مجلس به امید صبح منشین
سر ما دگر نخواهد بوجود آستانت
که بخواب هم ببیند همه عمر نقش بالین
بسمنبران بستان ببر ای صبا پیامی
که به بلبل خوش الحان مکنید ناز چندین
اگر آیدم به خلوت چو تو سرو گلعذاری
نکنیم میل صحرا و تفرج ریاحین
دل ازین کمند سودا عجب ار خلاص یابد
مگر آنکه تو گشانی گرهی ز زلف مشکین
چه غریب التفاتی به کمال اگر نمانی
که کنند پادشاهان نظری به حال مسکین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این مصراعها از غم و اندوه خود صحبت میکند و به داستان عشق و هجران اشاره میکند. او از درد جدایی میگوید و میخواهد که پیامش به محبوبش برسد. شبهای بیخوابی و غم این جدایی را توصیف میکند و میگوید که حالا دیگر امیدی به دیدن محبوبش ندارد. شاعر از طراوت و زیبایی بهار حرف میزند اما از آنچه در دل دارد، ناامید است. او از توصیف دلشکستگی و نبود توجه از سوی محبوب میگوید و این استغاثه را به نمایندگی از تمام کسانی که عاشقاند، بیان میکند. در نهایت، او از بیتوجهی حکمرانان و پادشاهان به حال مسکینان سخن به میان میآورد.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حالتی از غم و اندوه است که فرد به دنبال خبر یا پیغامی درباره وضعیت خود میگردد. او احساس میکند که غم و دردش چنان شدید است که بیاختیار اشکش میچکد و این احساس را با بهانهها و رنگهای مختلف توصیف میکند. بیتردید، درد او واقعیتی تلخ است که از دلش به بیرون میریزد.
هوش مصنوعی: امشب شب جدایی زیباست و مانند سحر روشنایی ندارد. تو هم ای چراغ مجلس، به امید صبح و روشنی فردا ننشین.
هوش مصنوعی: دیگر سر ما به درگاه تو نیامده و نمیتواند بیحالی خواب هم ببیند، زیرا تمامی عمر، تصویر تو در خوابش نقش بسته است.
هوش مصنوعی: ای نسیم، به باغ برو و پیامی را به بلبل خوشخوان برسان که چرا اینقدر لحن ناز و غمگین داری؟
هوش مصنوعی: اگر به خلوت بیفتم و مثل تو باشم، دیگر تمایلی به گشت و گذار در دشت و لذت بردن از گلها نخواهم داشت.
هوش مصنوعی: دل در این کمند عشق، عجیب است که اگر رهایی یابد، مگر آنکه تو گرهای از زلف سیاه خود را باز کنی.
هوش مصنوعی: اگر تو از کمال و زیبایی خود غفلت کنی، چه بسیار عجیب است، زیرا پادشاهان معمولاً به حال و اوضاع آدمهای ضعیف و فقیر توجهی نشان نمیدهند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش است آن دو چشمِ مخمور و خوش آن دو زلفِ مشکین
خوش است آن لبان باریک و خوش آن دهانِ شیرین
خوش است آن بر و بنا گوش و میانِ طاق ابرو
خوش است آن بن دو بازو و سرو دو دستِ سیمین
عجب از کسی بمانم که بدید و خواهد اکنون
[...]
بود او مؤلف و بس بکتابهای دیرین
بود او مربی و بس بمربیان آئین
رشحات علم دانی به بشر شد از که تلقین
بخدا قسم علی بود که ابتدای تکوین
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.