بار هر چند به ناحق طلبه آزارم
گر ازوه باشدم آزار ز حق بیزارم
اگر اندیشه از حرمت خونم نکند
به حق و حرمت باری که به آن هم بارم
با خیالش چو حکایت کنم از چشم پر آب
گوش دارید که در می چکد از گفتارم
دل از آن روی چو مه روی به ایمان آورد
ورنه میکرد ز زلفش هوس زنارم
بوسه بر لب شیرین تو دارم دعوی
تو من خام طمع بین که چه دعوی دارم
گفت در غم ما حال تو چونت کمال
به جگر تشنه به دل خسته به تن افگارم
تا نوشتم صفت روی تو در دفتر خویش
بوی گل میشنود از ورق اشعارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و درد و رنج شاعری میپردازد که از عشق و زیبایی معشوقش رنج میبرد. شاعر در آن ابراز میکند که هر چند ممکن است مورد آزار قرار گیرد، اما از حقیقت و حقایق دوری نمیکند. او عشق و زیبایی معشوق را ستایش کرده و از احساسات جریحهدار خود سخن میگوید. در نهایت، او به تأثیر عمیق معشوقش بر شعر و دل خود اشاره میکند و بیان میکند که نوشتن از زیبایی معشوقش بویی مانند گل به شعرش میبخشد.
هوش مصنوعی: با اینکه بارها به ناحق مورد آزار قرار گرفتهام، اما اگر از حق بیرون بروم، خودم را از آن آزار دور میکنم.
هوش مصنوعی: اگر فکر و اندیشهام به ارزش و حرمت خونم احترام نگذارد، به حقیقت و ارزشی که به آن معتقدم نیز بیمحلی خواهد کرد.
هوش مصنوعی: وقتی درباره او و یادش صحبت میکنم، چشمانم پر از اشک میشود. به حرفهایم توجه کنید که احساساتی از دل برمیآید و از زبانم همانند قطرات آب میچکد.
هوش مصنوعی: دل به خاطر زیبایی و دلربایی چهره او به ایمان و محبت رسیده است، وگرنه به خاطر زیبایی زلفش با خودم نمیتوانستم مبارزه کنم و هر لحظه آرزوی نزدیک شدن به او را داشتم.
هوش مصنوعی: من به لبهای شیرین تو بوسهای میزنم و ادعایی درباره تو دارم، اما من بیخبر از واقعیت، در دنیای خیال خود، نمیدانم که چه ادعایی دارم.
هوش مصنوعی: او میگوید که در غم ما حال تو چگونه است. حال او مانند کسی است که دلش داغدار و بدنش خسته است، همانند فردی که به شدت تشنه است و در عذاب و رنج به سر میبرد.
هوش مصنوعی: وقتی که وصف چهرهات را در دفترم مینویسم، ورقهای اشعارم بویی شبیه گل میگیرند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بی تو خونابه به رخساره فرو می بارم
مرغ و ماهی همه شب خفته و من بیدارم
روزگاریست که بی مدّعیان می خواهم
که شبی بر سرِ کویِ تو به پایان آرم
بی تو فردوس نمی خواهم و طوبا و قصور
[...]
من همان داغ محبت که تو دیدی دارم
هم چنان در هوست زرد وز عشقت زارم
قصهٔ درد فراق تو مپندار، ای دوست
که به پایان رسد، ار عمر به پایان آرم
خار در پای چو از دست غمت رفت مرا
[...]
ای بهم برزده زلف تو سراسر کارم
من چو موی توام آشفته، فرو نگذارم
کردهام نرم به فرمان تو گردن چون شمع
چه کنم من که به فرمان تو سر در نارم
گرچه در راه تو چون خاک رهم رفته به باد
[...]
سر که بر پای تو بنهادم از آن بردارم
تا بدین جرم و خطا جان به غرامت آرم
بعد ازین رخ بنهم بر کف پای تو نه چشم
رخ گلبرگ بخار مژه چند آزارم
چون شود بیبر کت هرچه شمارند آن را
[...]
گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
همچُنان چشمِ گشاد از کَرَمَش میدارم
به طَرَب حمل مَکُن سرخیِ رویم که چو جام
خونِ دل عکس برون میدهد از رخسارم
پردهٔ مطربم از دست برون خواهد برد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.