یک شب نسیم زلفت از حلقه شنودم
مشکین نفس برآمد آن دم ز سینه دودم
بیمی ز جان فشانی هیچم نبود چون شمع
آن شب چو آب دیده از سر گذشته بودم
من در لطافت آن گوی ذقن چه گویم
تا دیدمش ربوده از خویش در ربودم
چندانک مهر و کینته با من فزون و کم شد
در صبر و بیقراری کم کردم و فزودم
ساقی مریز جرعه تا محتسب نه بیند
داغ شراب گلگون بر خرقه کبودم
از بانگ چنگ کارم شد صد بریشم افزون
تا سوی باده نوشان در پرده ره نمودم
رفت آنکه بی تو دیگر چشم کمال خسید
آن خواب بود گوئی وقتیه که میغنودم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر احساسات عمیق و پیچیدهای را از عشق و دلتنگی بیان میکند. او به یاد یک شب خاص میافتد که بوی معشوقش به مشامش رسیده و باعث شعف و تلخی در دلش شده است. با تشبیهات زیبا، او به لطافت و زیبایی معشوقش اشاره میکند و میگوید که چگونه عشق و کینهاش با او تناوب پیدا کرده است. همچنین، او از نوشیدن شراب و تلاش برای پنهان کردن این کار از محتسب مینویسد و به تأثیر عشق بر زندگیاش و اندوه ناشی از دوری معشوق اشاره میکند. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که بدون معشوقش زندگیاش به کمال نمیرسد.
هوش مصنوعی: یک شب نسیم ملایمی به من خبر داد که در میان زلفهای تو عطر دلانگیزی وجود دارد. در آن لحظه، از سینهام دودی بلند شد که نشان از شور و شوق عمیق من بود.
هوش مصنوعی: در آن شب، مثل شمعی که با آب چشمهایم آب شده بودم، هیچ ترسی از فدای جانم نداشتم.
هوش مصنوعی: من نمیدانم چگونه لطافت آن گوی نرم را توصیف کنم، اما وقتی آن را دیدم، احساس کردم که خودم را از دست دادهام و به گونهای در آن غرق شدم.
هوش مصنوعی: هرچقدر که عشق و دشمنی تو با من کم و زیاد شد، من در صبر و بیقراری خود کم گذاشتم و بر احساساتم افزوده شد.
هوش مصنوعی: ای ساقی! جرعهای نریز که محتسب نتواند سرخی شراب را بر روی پوشش آبیام ببیند.
هوش مصنوعی: صدای چنگ باعث شد که کارم بیشتر شود و به سمت کسانی که مشغول نوشیدن شراب بودند، راهی پیدا کردم.
هوش مصنوعی: رفته کسی که بدون تو دیگر زیباییهای زندگی را نمیبیند. انگار که آن خواب فقط زمانی بود که من دچار خوابآلودگی میشدم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صد بار مردم ای جان وین را بیازمودم
چون بوی تو بیامد دیدم که زنده بودم
صد بار جان بدادم وز پای درفتادم
بار دگر بزادم چون بانگ تو شنودم
تا روی تو بدیدم از خویش نابدیدم
[...]
تا بود عشق تو بود من عاشق تو بودم
من عاشق قدیمم کی بود تا نبودم
گم گشته بودم از خود در گوشهٔ خرابات
عشقت دلیلم آمد راهی به خود نمودم
از عشق چشم مستت جام شراب خوردم
[...]
اینگونه بیوفیی از تو گمان نبودم
پیش از جدایی تو ای کاش مرده بودم
تا طعنه یتیمی از کس نمیشنودم
هر صبح فکر رویت تا شامگه نمودم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.