ما در حریم مجلس عشاق محرمیم
با درد پار صاحبه و با ناله همدمیم
تا نوبت غلامی آن در به ما رسید
هر جا که می رویم عزیز و مکرمیم
عاقل خبر نیافت که ما را طریقه چیست
دیوانه پی نبرد که ما در چه عالمیم
در دور غصه های تو کان مستدام باد
فارغ ز شادمانی و آسوده از غمیم
از خون چو غنچه گرچه دل مالبالست
پیش لب و دهان نو خندان و خرمیم
دردسر طبیب گرانست بر سری
ما را که خسته خاطر از آسیب مرهمیم
اگر حال درد ما نکنی باور از کمال
از غم سؤال کن که شب و روز با همیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از جمع عاشقان و درد و نالههای آنها سخن میگوید. او در حریم عشق محرم است و به همراه دوستش با غصههای زندگی مدارا میکند. آنها در هر جایی که میروند، مورد احتراماند. عاقلی نمیداند که آنها در چه حالی هستند و دیوانه هم به عمق عالم عشق پی نمیبرد. با وجود درد و غمهایی که دارند، سعی میکنند لبخند بزنند و شاد باشند. شاعر به زیبایی اشاره میکند که اگر کسی حال او را نتواند درک کند، میتواند از غمهای او مطلع شود چرا که او و عشقش همیشه در کنار یکدیگرند.
هوش مصنوعی: ما در فضایی که عاشقان گرد هم میآیند و از عشق سخن میگویند، به خوبی درک میکنیم که چه دردی دختران عاشق دارند و با نالههایشان همدلی میکنیم.
هوش مصنوعی: زمانی که نوبت خدمتگزاری ما به آن در رسید، هر کجا که برویم مورد احترام و ارزشمند هستیم.
هوش مصنوعی: عاقل متوجه نشد که مسیر ما چیست و دیوانه هم نفهمید که ما در چه جهانی هستیم.
هوش مصنوعی: در آغوش غمهای تو، دنیا به گونهای باشد که از شادی بیخبر و از نگرانی در امان باشد.
هوش مصنوعی: اگرچه دل ما از غم و اندوه مانند گلبرگ خونین است، اما در برابر لبها و دهانمان، با خوشحالی و خندهای شاداب برخورد میکنیم.
هوش مصنوعی: مشکلات و زحمتهای پزشک به خاطر ما که بر اثر رنج و آسیبهای فراوان، به آرامش و درمان نیاز داریم، بسیار زیاد است.
هوش مصنوعی: اگر به حال ما اهتمام نداشته باشی، از کمال و نقص خودت با غم سوال کن؛ چراکه ما در هر لحظه با هم درگیر هستیم و این دو یعنی شب و روز کنار هم وجود دارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر چند ما به جسم ز اولاد آدمیم
اما به روح پاک ز ابنای خاتمیم
هستیم بی نیاز و فقیریم از همه
این از کمال ماست که محتاج عالمیم
جام جهان نما که به ما نور خود نمود
[...]
ما در هوای وصل تو شیدای عالمیم
پیوسته با خیال تو شادان و خرمیم
ما در خیال زلف پریشان بیقرار
آشفته خاطریم و بسودای محکمیم
مونس کجا شویم به زهاد چونکه ما
[...]
خیرالامور اوسط اولاد آدمیم
در عین عالمیم و مبرا ز عالمیم
در مفلسی است چاشنی حد اعتدال
چون کاسهٔ تهی نه زیادیم و نه کمیم
در دامگاه حادثه صیدی چو ما که دید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.