ما در هوای وصل تو شیدای عالمیم
پیوسته با خیال تو شادان و خرمیم
ما در خیال زلف پریشان بیقرار
آشفته خاطریم و بسودای محکمیم
مونس کجا شویم به زهاد چونکه ما
در میکده بشاهد و می یار و همدمیم
محروم از جمال تو یک دم نبود جان
چون در حریم انس بوصل تو محرمیم
چون حسن عارض تو نیاید بشرح و وصف
ما در بیان حسن و جمال تو ابکمیم
جانرا ز درد فرقت جانان خبر کجاست
از وصل او همیشه چو دلشاد و بی غمیم
تا حسن تو نقاب اسیری ز رخ فکند
در پرتو جمال تو حیران عالمیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و محبت به معشوق صحبت میکند و بیان میکند که در حال وصال او شاد و شیدا هستند. خیال زلف معشوق آنها را بیقرار کرده و در عین حال، از دوستی و همدلی در میکده لذت میبرند. شاعر احساس میکند که در کنار معشوق هیچگاه از زیبایی او محروم نیست و به وصف و بیان حسن او عاجز است. او از درد جدایی میگوید و تأکید میکند که باید همیشه در شادی و سرور ناشی از وصال معشوق زندگی کنند. در نهایت، شاعر در حیرت زیباییهای معشوق است که به او عشق میورزد.
هوش مصنوعی: ما در هوای نزدیکی تو دیوانهوار عاشق هستیم و همیشه با یاد تو خوشحال و سرزندهایم.
هوش مصنوعی: ما در خیال او و زلفهای درهم و نامنظمش به شدت دچار آشفتگی و بیقراری هستیم و تنها به این فکر میکنیم.
هوش مصنوعی: ما با زاهدان و عبادتکنندگان نمیتوانیم معاشرت کنیم، زیرا ما در میکده از شراب و یار و دوست بهرهمند هستیم.
هوش مصنوعی: هرگز از زیبایی تو فاصله نداریم، چون در فضایی سرشار از محبت و نزدیکی به تو هستیم.
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی چهرهات در بیان نمیگنجد، ما در توصیف زیبایی و جمال تو ناتوان و خاموشیم.
هوش مصنوعی: آیا کسی از درد جدایی معشوقم خبر دارد؟ همیشه دلشاد و بدون غم هستم، اما در دل، جدایی او را حس میکنم.
هوش مصنوعی: زمانی که زیباییات نقاب اسارت را از چهره کنار میزند، ما در نور زیباییات حیران و محو میشویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما در حریم مجلس عشاق محرمیم
با درد پار صاحبه و با ناله همدمیم
تا نوبت غلامی آن در به ما رسید
هر جا که می رویم عزیز و مکرمیم
عاقل خبر نیافت که ما را طریقه چیست
[...]
هر چند ما به جسم ز اولاد آدمیم
اما به روح پاک ز ابنای خاتمیم
هستیم بی نیاز و فقیریم از همه
این از کمال ماست که محتاج عالمیم
جام جهان نما که به ما نور خود نمود
[...]
خیرالامور اوسط اولاد آدمیم
در عین عالمیم و مبرا ز عالمیم
در مفلسی است چاشنی حد اعتدال
چون کاسهٔ تهی نه زیادیم و نه کمیم
در دامگاه حادثه صیدی چو ما که دید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.