چه رنجم از تو گر کشتی به نازم
که نازت عمر نو بخشید بازم
چو کارم جز بریدن نیست از خویش
چرا باشد ز تیغت احترازم
طبیبی شربت من گر نسازی
از قند به به خون دل بسازم
ز ابرویت چو رو آرم به محراب
سر زلفت بود عقد نمازم
نظر کج باختی گفتی به آن زلف
دوزخ دارد چگونه کج بنازم
سر زلفت مرا عمر درازست
خداوندا بده عمر درازم
کمال از بندگان ماست گفتی
بدنه اقبال دایم سرفرازم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من این چاره که گفتم زود سازم
بدو کوته کنم رنج درازم
نباشد بر ملک پوشیده رازم
که من جز با دعا با کس نسازم
ز شوقت در کفن خفتم بنازم
ز شوقت در قیامت سر فرازم
چو گیری تیشه بیاستاد لازم
که دستت چوب گردد چوب هیزم
بیوی خویش گردان زنده بازم
همی کش ساعتی دیگر بنازم
به شمع امشب مگر دل همزبانست
که او می سوزد و من میگدازم
سر زلفت مرا عمر دراز ست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.