گنجور

 
کمال خجندی

را که هست ز ساعد در آستین پرسیم

به پول کهنه نیرزند مفلسان قدیم

در بنیم نشانم من غریب ز چشم

ترحمی نکنی هیچ پر غریب و بتیم

خط تو سوخت بر آتش هزار دفتر علم

ندانمت ز که این خط گرفته تعلیم

به درد عشق تو عشرت همین بود که مرا

شراب خون دل و غم حریف و غصه ندیم

همیشه بیم کنند از رقیب عاشق را

امید وصل اگر باشد از رقیب چه بیم

مرا تمام بود نیم مدعی در عشق

کجاست تیغ که سازد رقیب را به دو نیم

کمال کیست که او را گدای خود شمری

مرا حقیر شمر کز تو متئیست عظیم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عسجدی

کسی که او کند از کان که به میتین سیم

مکن بر او بر بخشایش و مباش رحیم

ازرقی هروی

بر آن صحیفة سیمین مسای مشک مقیم

که رنگ مشک نماید بر آن صحیفة سیم

مکن ستیزه اگر چند خوبرویان را

ستیزه کردن بیهوده عادتیست قدیم

غرض ز مشک نسیمست ، رنگ نیست غرض

[...]

مسعود سعد سلمان

چو روی چرخ شد از صبح چون صحیفه سیم

ز قصر شاه مرا مژده داد باد نسیم

که عز ملت محمود سیف دولت را

ابوالمظفر سلطان عادل ابراهیم

فزود حشمت و رتبت به دولت عالی

[...]

ابوالفرج رونی

سپهر دولت و دین آفتاب هفت اقلیم

ابوالمظفر شاه مظفر ابراهیم

کشید رایت منصور سوی لوهاور

به طالعی که تولا کند به دو تقدیم

قضا ز هیبت او دیده حال شرع قوی

[...]

وطواط

تویی که دل بتو کردند عاشقان تسلیم

سلیم باشد ، اگر جان بتو دهند ، سلیم

یکی منم ، که اگر صد هزار جان بودم

بجان تو که کنم جمله را بتو تسلیم

ز طلعت تو بخورشید داده اند فروغ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه