را که هست ز ساعد در آستین پرسیم
به پول کهنه نیرزند مفلسان قدیم
در بنیم نشانم من غریب ز چشم
ترحمی نکنی هیچ پر غریب و بتیم
خط تو سوخت بر آتش هزار دفتر علم
ندانمت ز که این خط گرفته تعلیم
به درد عشق تو عشرت همین بود که مرا
شراب خون دل و غم حریف و غصه ندیم
همیشه بیم کنند از رقیب عاشق را
امید وصل اگر باشد از رقیب چه بیم
مرا تمام بود نیم مدعی در عشق
کجاست تیغ که سازد رقیب را به دو نیم
کمال کیست که او را گدای خود شمری
مرا حقیر شمر کز تو متئیست عظیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر احساسات عمیق خود را درباره عشق و رنج ناشی از آن بیان میکند. او از غم و تنهایی سخن میگوید و به محنتهای عاشقانهاش اشاره میکند. او به طور خاص به مشکلات و چالشهای ناشی از رقیب در عشق میپردازد و این که چگونه عشق میتواند هم درد آور و هم لذت بخش باشد. شاعر از عدم توجه و ترحم دیگران نیز گلایه میکند و در نهایت به عظمت عشق و نیاز به محبت تأکید میورزد. شاعر خود را در میان این احساسات متضاد و دردها ناچیز و حقیر میبیند، اما در عین حال به عشق و زیباییهای آن نیز ارادت میورزد.
هوش مصنوعی: کسی را که نمیتوانیم در دسترسمان پیدا کنیم، مثل این است که به فقیران قدیم بگوییم به خاطر پول کمشان، دیگر نیازی به سوال و جواب نیست.
هوش مصنوعی: من در اینجا تنها و غریب هستم و از تو خواهش میکنم که هیچ ترحم و دلسوزی بر من نداشته باشی، زیرا من همچنان تنها و بیگناه هستم.
هوش مصنوعی: نوشتههای تو در آتش، هزاران دفتر علم را سوزاند، اما نمیدانم این خط را از چه کسی آموختهای.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو، زندگی پر از لذت من همین بود که شرابی از خون دل و غمی از حزن و غصه را تجربه کنم.
هوش مصنوعی: اگر عاشق به وصال معشوق امید داشته باشد، نباید از رقیب ترسی داشته باشد. همیشه دلها نگران حضور رقیب هستند، اما وقتی امید در کار باشد، این نگرانی بیمعناست.
هوش مصنوعی: من تمام حالم به عشق معطوف است و میخواهم بدانم رقیب کجا است که تیغی به حرمت عشق، او را از میانه به دو نیم کند.
هوش مصنوعی: کمال چه کسی است که او را گدای خود بدانی؟ مرا ناچیز و حقیر بشمار، زیرا من از تو میآیم و به تو وابستهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی که او کند از کان که به میتین سیم
مکن بر او بر بخشایش و مباش رحیم
بر آن صحیفة سیمین مسای مشک مقیم
که رنگ مشک نماید بر آن صحیفة سیم
مکن ستیزه اگر چند خوبرویان را
ستیزه کردن بیهوده عادتیست قدیم
غرض ز مشک نسیمست ، رنگ نیست غرض
[...]
چو روی چرخ شد از صبح چون صحیفه سیم
ز قصر شاه مرا مژده داد باد نسیم
که عز ملت محمود سیف دولت را
ابوالمظفر سلطان عادل ابراهیم
فزود حشمت و رتبت به دولت عالی
[...]
سپهر دولت و دین آفتاب هفت اقلیم
ابوالمظفر شاه مظفر ابراهیم
کشید رایت منصور سوی لوهاور
به طالعی که تولا کند به دو تقدیم
قضا ز هیبت او دیده حال شرع قوی
[...]
تویی که دل بتو کردند عاشقان تسلیم
سلیم باشد ، اگر جان بتو دهند ، سلیم
یکی منم ، که اگر صد هزار جان بودم
بجان تو که کنم جمله را بتو تسلیم
ز طلعت تو بخورشید داده اند فروغ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.