گنجور

 
مسعود سعد سلمان

چو روی چرخ شد از صبح چون صحیفه سیم

ز قصر شاه مرا مژده داد باد نسیم

که عز ملت محمود سیف دولت را

ابوالمظفر سلطان عادل ابراهیم

فزود حشمت و رتبت به دولت عالی

چو کرد مملکت هند را بدو تسلیم

به نام فرخ او خطبه کرد در همه هند

نهاد بر سر اقبالش از شرف دیهیم

یکی ستام مرصع به گوهر الوان

علی جواد کالنجم صبح لیس بهیم

به سم و دیده سیاه و به دست و پای سپید

میان و ساقش لاغر بروسرینش جسیم

بر آب همچون کشتی و بر هوا چون باد

به کوه همچو گوزن و به دشت همچو ظلیم

به گاه گشتن جولان کند به حلقه نون

به کوه همچو گوزن و به دشت همچو ظلیم

به گاه گشتن جولان کند به حلقه نون

به گاه جستن بیرون جهد ز چشمه میم

خجسته بادا بر شاه خلعت سلطان

به کامگاری بر تخت و ملک باد مقیم

منجمان همه گفتند کاین دلیل کند

به حکم زیج بتانی که هست در تقویم

نه دیر زود خطیبان کنند بر منبر

به نام سیف دول خطبه های هفت اقلیم

به سال پنجه ازین پیش گفت بوریحان

در آن کتاب که کردست نام او تفهیم

که پادشاهی صاحبقران شود به جهان

چو سال هجرت بگذشت تی و سین و سه جیم

هزار شکر به هر ساعتی خدا را

که داد ما را شاهی بزرگوار و کریم

مبارزی که به هیجا ز تیغ و نیزه او

بترس باشد ترس و به بیم باشد بیم

اگر دو آید پیشش کند به نیزه یکی

وگر یک آید نزدش کند به تیغ دونیم

ز تیغ همچو شهابش همان رسد به عدو

کجا رسد ز شهاب فلک به دیو رجیم

خدایگانا آن رانده ز تیغ به هند

که آن نراند کلاب و عدی به تیم و تمیم

شده ز بس خون بیجاده سم گوزن به کوه

شده به بحر عقیقین پشیزه ماهی سیم

کنون به دولت تو ملک را فزاید فر

کنون به فر تو هندوستان شود چو نعیم

به باغهاش نروید مگر که اغچه زر

به روز ابر نبارد مگر که در یتیم

همیشه تا سر زلفین نیکوان بتان

چوخی و جیم شود هر دو بر صحیفه سیم

ز نجم سعدت بادا زمان زمان الهام

ز بخت نیکت بادا زمان زمان تعلیم

زمین ز عدل تو مانند باغ تو چو بهشت

جهان ز عدل تو مانند قصر تو چو حریم

 
 
 
عسجدی

کسی که او کند از کان که به میتین سیم

مکن بر او بر بخشایش و مباش رحیم

ازرقی هروی

بر آن صحیفة سیمین مسای مشک مقیم

که رنگ مشک نماید بر آن صحیفة سیم

مکن ستیزه اگر چند خوبرویان را

ستیزه کردن بیهوده عادتیست قدیم

غرض ز مشک نسیمست ، رنگ نیست غرض

[...]

ابوالفرج رونی

سپهر دولت و دین آفتاب هفت اقلیم

ابوالمظفر شاه مظفر ابراهیم

کشید رایت منصور سوی لوهاور

به طالعی که تولا کند به دو تقدیم

قضا ز هیبت او دیده حال شرع قوی

[...]

وطواط

تویی که دل بتو کردند عاشقان تسلیم

سلیم باشد ، اگر جان بتو دهند ، سلیم

یکی منم ، که اگر صد هزار جان بودم

بجان تو که کنم جمله را بتو تسلیم

ز طلعت تو بخورشید داده اند فروغ

[...]

سوزنی سمرقندی

ز مرگ چاره نباشد صحیح را و سقیم

کریم را بفنا رفتن است همچو لئیم

عزیز را چو ذلیل و جواد را چو بخیل

فصیح را چو کلیل و سفیه را چو فهیم

امید و بیم بعمر اندرست مردم را

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه