آن چه مروی است چه خوش رفتاری است
آن چه طوطی چه شکر گفتاری است
آن چه شوخی و چه شهر آشوبی
آن چه باری و چه خوش عیاری است
دل ما داشته در زلف نگاه
بنگریدش که چه خوش دلداری است
پیش چشمش لب شیرین گویی
شربتی در نظر بیماری است
عشق شیرین دهنان سهل مگیر
کار فرهاد نه آسان کاری است
سر سودای تو تنها نه مراست
هر دلی را به غمت بازاری است
بر رخت آن همه داغ از خط و خال
درد دل سوخته افگاری است
نسیه و نقد کمال از تو همین
سهم اشکی و زر رخساری است
نقد درویش اگر بی درمی است
بنده در بی درمی دیناری است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیباییهای عشق و احساسات عاشقانه اشاره دارد. شاعر از رفتار خوب محبوب و کلام شیرین او میگوید و به تاثیر نگاهش بر دل عاشق اشاره میکند. او همچنین به دشواریهای عشق و غمهای ناشی از آن میپردازد و تأکید میکند که عشق تنها مختص او نیست و همه دلها در غم آن شریک هستند. در نهایت، شاعر به ارزش و زیباییهای وجودی محبوب اشاره میکند و میگوید که حتی اگر عاشق بیپولی باشد، عشق او ارزشمند و گرانبهاست.
هوش مصنوعی: دوست داشتن و زیبایی رفتار، مانند کلام شیرین و دلنشین طوطی است. هر چه در آنجا گفته میشود، نشاندهندهی رفتار زیبا و دلپذیر است.
هوش مصنوعی: هر آنچه که جدی و بیملاحظه است، و همچنین آنچه که سرشار از شادی و شوخی است، در هر دو حالت خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: دل ما در زلف نگاهش آرامش یافته است، به او بنگرید که چقدر دلنشین و تسکیندهنده است.
هوش مصنوعی: در حضور او، کلام شیرین همچون شربتی به نظر بیماری میآید.
هوش مصنوعی: عشق به انسانهای شیرینزبان کار آسانی نیست و نباید آن را ساده بگیریم، زیرا همانطور که فرهاد برای عشقش کار دشواری انجام داد، این عشق هم تلاش و زحمت میطلبد.
هوش مصنوعی: عشق و پایمردی برای تو تنها مخصوص من نیست؛ هر قلبی به خاطر درد فراق تو، غم و یاد تو را در دل دارد.
هوش مصنوعی: بر چهرهات نشانههای عشق و غم زیادی وجود دارد که نشان از دل سوخته و عاشقانهات دارد.
هوش مصنوعی: آنچه از تو نصیب ما میشود، همین مقدار اشک و زیبایی چهرهات است؛ چه به صورت نقد و چه به صورت نسیه.
هوش مصنوعی: اگر دارایی درویش در دستش نباشد، به مانند بندهای است که هیچ پولی نداشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حسن را جان بخشی و دلداری است
عشق را خصلت همه خونخواری است
این شعار مردم بازاری است
طبع عالی ز این سخنها عاری است
گوید او امر امامت جاری است
بی خود از سرّ تجلّی عاری است
خستگی های تو از ناداری است
اصل درد تو همین بیماری است
رند شیادی که دارایی وی
یک کت و شلوار و یک سرداری است
ریش بتراشیده، اسبیل از دو سوی
راست بالا رفته، کج دمداری است
گرچه او را نیست، دیناری به جیب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.