گنجور

 
کمال خجندی

از لب او تاخیری بافتیم

آب حیات دگری یافتیم

گرچه بجستن دهنش کس نیافت

ما لب او را شکری یافتیم

از پس چندین طلبه آن شوخ را

کیته وری فتنه گری بافیم

بر دل ما گرچه زد از غمزه تیر

نیست شکایت نظری بافتیم

در حرم وصل که جانست و دوست

زحمت نئی دردسری یافتیم

گرچه گدائیم و کم از خاک راه

بر سر راهی گهری بافتیم

این همه اکسیر سعادت کمال

از طلب خاک دری بافتیم

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
انوری

خصم تو و قاعدهٔ ملک تو

آن شده از بدو جهان مستقیم

چون دو بنا بود برافراشته

وان دو یکی محدث و دیگر قدیم

زلزلهٔ قهر توشان پست کرد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

چهره برنگ رخت اندود سیم

بوی گرفت از سر زلفت نسیم

نرگس مخمور سرافکنده هست

نسختی از چشم تو لیکن سقیم

بینی و خطّ و دهنش پیش هم

[...]

سعدی

دست دراز از پیِ یک حبّه سیم

به که بِبُرَّند به دانگی و نیم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه