گنجور

 
کمال خجندی

ز حسرت خاک شد این چشم غمناک

به خاک ار پا نهی باری برین خاک

نکر آموخت آن چشم از تو شوخی

چه زود استاد شد شاگرد چالاک

معلقها زند از شادی آن صید

که آویزی پس از بسمل به فتراک

چو از رخ خوی به دامن پاک سازی

شود پاکیومتر آن دامن پاک

ز شبگردی چه ترسم بار در چشم

ندارم روز روشن از عسس پاک

به مرگ محتسب کم خور دل غم

به مقدار مصیبت جامه زن چاک

کمال از خس شپارد کمترت دوست

مگر در دوستی افتاد خاشاک

 
 
 
عطار

زهی سلطان دارالملک افلاک

زهی تخت تو عرش و تاج لولاک

مجره زان پدید آمد که یک شب

فلک از دست قدرت جامه زد چاک

قزح زان آشکارا شد که یک روز

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۳۶۰ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
شیخ محمود شبستری

چه نسبت خاک را با عالمِ پاک

که ادراک است عجز از درکِ ادراک

مشاهدهٔ ۱۳ مورد هم آهنگ دیگر از شیخ محمود شبستری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه