نیستم دسترسی آنکه ببوسم پایش
در برفت وز سر من نرود سودایش
عاشق ار سر دل خویش نیارد به زبان
خود گواهی دهد از حال درون سیمایش
حال بیداری شمع از دل رنجور بپرس
که چه آمد به سر از دیده شب پیمایش
شد چنان گرم به رخسار خود آن شمع چگل
که به پروانه دلان نیست دگر بروایش
جای آنست که چون سایه روڈ سرو ز جای
گر بگویند به بستان صفت بالایش
طوطی از گفته مانند مکرر چند
تا براندیم حدیث از لب شکر خایش
گر قدم رنجه کن آن سرو به سروقت کمال
که سری دارد و خواهد که نهد بر پایش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این اشعار، شاعر به عشق و چالشهای آن اشاره میکند. او از محدودیتهای عشق و احساسات درونی خود صحبت میکند و تردیدهایی را که عاشق به زبان نمیآورد، اما با حال و چهرهاش خود را نشان میدهد، توصیف میکند. شاعر همچنین به بیداری شمع، نماد عشق و دلتنگی، اشاره میکند که در دل رنجور خود در حال سوز و ساز است. او به زیباییهای طبیعی، مانند سرو و طوطی، اشاره میکند و به خواست عشق و زیبایی آنها در بستان میپردازد. در نهایت، شاعر از امید میگوید که معشوق قدمی به سمت او بردارد و عشق خود را با جدیت نشان دهد.
هوش مصنوعی: من به کسی که دلم میخواهد پایش را ببوسم، دسترسی ندارم و او از ذهن من نمیرود.
هوش مصنوعی: اگر عاشق بتواند از احساسات واقعی خود به زبان بیاورد، نشان دهنده حال درونیاش خواهد بود.
هوش مصنوعی: از شمع بپرس که در حال بیداریاش چه بر او گذشته است، چرا که دلش رنجور است و شب را با درد و غم گذرانده است.
هوش مصنوعی: شمع زیبای صورتش به حدی درخشان و جذاب شده که دیگر پروانههای عاشق نمیتوانند به سوی او بیایند.
هوش مصنوعی: بهتر است که مانند سایهای از درخت سرو در جایی بنشینی که اگر دربارهات صحبت کردند، بگویند به زیبایی و بالای آن درخت اشاره دارند.
هوش مصنوعی: طوطی از روی صحبتهای خود، مانند تالار تکرار، داستانهایی را از لب شیرین محبوبش نقل میکند.
هوش مصنوعی: اگر آن سرو خوشچهره با مهربانی به دیدار تو بیاید، دلیلی ندارد که او را نپسندی، چراکه او زیبایی و کمالی دارد که باعث میشود بر پایش قدرت و ارادهای عظیم بنهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا چه معنیست در آن روی جهان آرایش
که دلم برد بدان صورت جان افزایش
چون جهان سربسر آرایش از آن رو دارد
بچه آراسته شد روی جهان آرایش
بر خود این جامه چو دراعه غنچه بدرم
[...]
میکند غارت صبر و دل و دین سودایش
آنکه او هیچ ندارد، چه غم از یغمایش؟
گر دل و جان من دلشده بودی بر جای
کردمی در دل و جان جای چو بودی رایش
رقم هستی من عاقبت از لوح وجود
[...]
سرو دیوانه شدست از هوس بالایش
میرود آب که زنجیر نهد بر پایش
داشت از آب چو گل آینه در پیش جمال
آب شد آبنه از شرم رخ زیبایش
پیش من قصهٔ عاشقکشی او مکنید
[...]
گر شبی سوی من خسته دل افتد رایش
چه تفاوت کند از رای جهان آرایش
گر عنانی ز عنایت سوی ما گرداند
جان فشانیم به جای سرو زر در پایش
گر خرامد قد چون سرو روانت در باغ
[...]
سرو اگر جلوه کند پیش قد رعنایش
قمری ازشهپر خود اره نهد برپایش
جرعه اولش ازخون مسیحا باشد
چون کشد تیغ ستم غمزه بی پروایش
علم صبح قیامت به زمین خوابیده است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.