گنجور

 
کمال خجندی

نیستم دسترسی آنکه ببوسم پایش

در برفت وز سر من نرود سودایش

عاشق ار سر دل خویش نیارد به زبان

خود گواهی دهد از حال درون سیمایش

حال بیداری شمع از دل رنجور بپرس

که چه آمد به سر از دیده شب پیمایش

شد چنان گرم به رخسار خود آن شمع چگل

که به پروانه دلان نیست دگر بروایش

جای آنست که چون سایه روڈ سرو ز جای

گر بگویند به بستان صفت بالایش

طوطی از گفته مانند مکرر چند

تا براندیم حدیث از لب شکر خایش

گر قدم رنجه کن آن سرو به سروقت کمال

که سری دارد و خواهد که نهد بر پایش

 
 
 
سیف فرغانی

تا چه معنیست در آن روی جهان آرایش

که دلم برد بدان صورت جان افزایش

چون جهان سربسر آرایش از آن رو دارد

بچه آراسته شد روی جهان آرایش

بر خود این جامه چو دراعه غنچه بدرم

[...]

سلمان ساوجی

می‌کند غارت صبر و دل و دین سودایش

آنکه او هیچ ندارد، چه غم از یغمایش؟

گر دل و جان من دلشده بودی بر جای

کردمی در دل و جان جای چو بودی رایش

رقم هستی من عاقبت از لوح وجود

[...]

کمال خجندی

سرو دیوانه شدست از هوس بالایش

می‌رود آب که زنجیر نهد بر پایش

داشت از آب چو گل آینه در پیش جمال

آب شد آبنه از شرم رخ زیبایش

پیش من قصهٔ عاشق‌کشی او مکنید

[...]

جهان ملک خاتون

گر شبی سوی من خسته دل افتد رایش

چه تفاوت کند از رای جهان آرایش

گر عنانی ز عنایت سوی ما گرداند

جان فشانیم به جای سرو زر در پایش

گر خرامد قد چون سرو روانت در باغ

[...]

سام میرزا صفوی

گر کند در نظرم جلوه قد رعنایش

سر نهد مردمک دیده ی من در پایش

سرو پیش قد او لاف زد از رعنایی

باد آمد بچمن تا به کند از جایش

سنبل آشفته شده در چمن از طره ی او

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه