به دعوی قدت سرو سر افراز
تبر بر پای خود خواهد زدن باز
از سر تا پا گلی ای شاخ نازک
که برگت شیوه است و میوهات ناز
چو زر با بیدلان صافیم با تو
چو قلبی نیست ما را بیش مگداز
بروی خوب این برقع چه رسم است
بد است این رسم رسم بد برانداز
روان سازیم گفتی خونت از چشم
ز تأخیری چه سوزی جان روان ساز
چه ها ضایع می کنی آب دهانت
به خاک را بروی عاشق انداز
بر آن در حلقه زد جان آمدم حیف
که در گوشی رسد زان حلقه آواز
کمال این حلقه بر سندان زدن چیست
گرت جانیست در بازست در باز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یکی دیگر به کرمان رفت و شیراز
یکی دیگر به ششتر رفت و اهواز
چو ناقوسی و اورنگی زدی ساز
شدی اورنگ چون ناقوس از آواز
پدر گنج سخن را کرد در باز
پسر را گفت ای جویندهٔ راز
تو نیکویی کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
مگر یاری درافتد محرم راز
که مرموزی توان گفتن بدو باز
ولی ترسم که گفتستند نتوان
به خورد صعوه دادن لقمهٔ باز
توانم آشنایی داد با دوست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.