به دعوی قدت سرو سر افراز
تبر بر پای خود خواهد زدن باز
از سر تا پا گلی ای شاخ نازک
که برگت شیوه است و میوهات ناز
چو زر با بیدلان صافیم با تو
چو قلبی نیست ما را بیش مگداز
بروی خوب این برقع چه رسم است
بد است این رسم رسم بد برانداز
روان سازیم گفتی خونت از چشم
ز تأخیری چه سوزی جان روان ساز
چه ها ضایع می کنی آب دهانت
به خاک را بروی عاشق انداز
بر آن در حلقه زد جان آمدم حیف
که در گوشی رسد زان حلقه آواز
کمال این حلقه بر سندان زدن چیست
گرت جانیست در بازست در باز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات از جدال و چالشهای عاشقانه صحبت میکند. او به زیبایی و لطافت معشوق اشاره میکند و بر این نکته تأکید دارد که عشق همچون تبرزینی است که بر خودی میزند و تعهدی برای برقراری ارتباط دارد. در ادامه، شاعر از دردی که عشق به همراه میآورد سخن میگوید و به نکوهش رفتارهای ناپسند میپردازد. او همچنین به تردیدها و ناامیدیهای ناشی از عشق اشاره میکند و از بیاحترامی و ناپایداری برخی از روابط شکایت میکند. در نهایت، شاعر بر این باور است که در عشق، باید با صداقت و خلوص عمل کرد و از هرگونه بیاحترامی به معشوق پرهیز کرد.
هوش مصنوعی: به خاطر ادعای بلندی قد تو، درخت سرو خود را با تبر به پایش خواهد زد.
هوش مصنوعی: تو از سر تا پا زیبا و گلگون هستی، مانند شاخهای نازک که برگهای لطیف و میوههای دلانگیزی دارد.
هوش مصنوعی: ما با دلسوزان مانند زر خالص هستیم، اما در ارتباط با تو قلبی نداریم، پس بیشتر ما را نمیآزار.
هوش مصنوعی: حضور زیبای تو در پس این حجاب چه قانونی دارد؟ این قانون نادرست است و باید کنار گذاشته شود.
هوش مصنوعی: گفتی خونت از اشک به خاطر تاخیر میسوزد، پس جانت را با عشق و شور زندگی تازه کن.
هوش مصنوعی: آب دهانت را به هدر نده که بر روی زمین میریزی، این را برای کسی که عاشق است، صرف نکن.
هوش مصنوعی: به در آن خانه دق الباب کردم و برای ورود جانم را فدای این کار کردم، اما افسوس که این صدا تنها درگوشی شنیده میشود.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر کسی توانایی و قابلیت لازم را نداشته باشد، نمیتواند به خوبی یک کار را انجام دهد. در واقع، داشتن ندانستن و نداشتن آگاهی، مانع از پیشرفت و موفقیت در هر امر میشود. بنابراین، برای رسیدن به کمال در هر زمینهای، لازم است که فرد دارای علم و تجربه باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یکی دیگر به کرمان رفت و شیراز
یکی دیگر به ششتر رفت و اهواز
چو ناقوسی و اورنگی زدی ساز
شدی اورنگ چون ناقوس از آواز
پدر گنج سخن را کرد در باز
پسر را گفت ای جویندهٔ راز
تو نیکویی کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
مگر یاری درافتد محرم راز
که مرموزی توان گفتن بدو باز
ولی ترسم که گفتستند نتوان
به خورد صعوه دادن لقمهٔ باز
توانم آشنایی داد با دوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.