چهره ام دیده چه حاصل که به خون کرد نگار
که برون نقش و نگارست و درون ناله زار
بار گویند که دارد سر عاشق کشتن
خبر عاشقی من برسانید به یار
این محال است که ما هر دو ز هم می طلبیم
من ز تو مهر و وفا و تو ز من صبر و قرار
آن در ساعد منما بیش به صاحب نظران
که ربودی دل خلقی ز یمین وز یسار
مژه تا خاک درت پیشتر از دیده برفت
در میان مژه و دیده فتاد است غبار
لب می است و بدنت سیم چو هست اینهمه خام
خام باشد ز تو ما را طمع بوس و کنار
عمر در ناله و فریاد بسر برد کمال
در تو درد دل او کار نکرد آخر کار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و درد و رنج عاشق میپردازد. شاعر از زیبایی ظاهری معشوق سخن میگوید که هیچ فایدهای در برابر درد درونی او ندارد. او از عاشقی خود شکایت میکند و بیان میکند که معشوق درک نمیکند که آنها هر دو به یکدیگر نیاز دارند، اما در واقعیت این نیاز پاسخ داده نمیشود. شاعر همچنین به تضاد میان زیبایی و تجربههای تلخ عاشقی اشاره میکند و در انتها به ناراحتی و ناکامی خود در محبت و ارتباط میپردازد.
هوش مصنوعی: چهرهام چه فایدهای دارد وقتی که معشوق با خون خود نقش و نگارها را به وجود آورده است، در حالی که در درون من فقط صدای ناله و دلتنگی به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: میگویند خبر عاشق را به یار برسانید؛ زیرا او را به شدت در اندیشه کشتن دل عاشق خودش فرو برده است.
هوش مصنوعی: ما نمیتوانیم هر دو یکدیگر را بخواهیم، من از تو محبت و وفاداری میطلبم و تو از من آرامش و سکون.
هوش مصنوعی: به خاطر نداشتهات به دیگران نباید اعتماد کرد، چون تو با زیباییات دل بسیاری را از راست و چپ ربودهای.
هوش مصنوعی: مژهها تا خاک در خانۀ تو پیش رفتهاند و قبل از چشمانم ناپدید شدهاند، در فاصله میان مژه و چشم، غباری نشسته است.
هوش مصنوعی: لبهایت مانند شراب است و بدنت همچون نقره. با وجود این همه زیبایی، تو همچنان نادان و بیخبر هستی. از تو توقع عشق و محبت داریم.
هوش مصنوعی: عمرش را در ناله و فریاد سپری کرد، اما تو نتوانستی به درد دل او رسیدگی کنی و در نهایت این تلاشها نتیجهای نداشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر شود بحر کف همت تو موج زنان
ور شود ابر سر رایت تو توفان بار
بر موالیت بپاشد همه در و گوهر
بر اعادیت ببارد همه شخکاسه و خار
ای ز کار آمده و روی نهاده به شکار
تیغ و تیر تو همی سیر نگردند ز کار
گاه تیغ تو بر آرد ز سر دشمن گرد
گاه تیر تو بر آرد ز بر شیر دمار
هیبت تیغ تو و تیر تو دارد شب و روز
[...]
دی در آمد ز در آن لعبت زیبا رخسار
نه چنان مست بغایت ، نه بغایت هشیار
طربی در دل آن ماه نو آیین زنبیذ
اثری در سر آن لعبت زیبا رخسار
از زخم زلفش برگ سمنش غالیه پوش
[...]
بوستانبانا امروز به بستان بدهای؟
زیر آن گلبن چون سبز عماری شدهای؟
آستین برزدهای دست به گل برزدهای؟
غنچهای چند ازو تازه و تر بر چدهای؟
دستهها بسته به شادی بر ما آمدهای؟
[...]
هرکه در پیش تو بر خاک بمالد رخسار
ملک کونین مسخّر بودش لیل و نهار
دگران گر به قدم بر سر کوی تو روند
من به سر بر سر کوی تو روم مجنونوار
سلطنت غیر تو کس را نسزد ز انکه به لطف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.