گنجور

 
کمال خجندی

تو آن شاخ گلی ای شوخ دلبر

که آریست به آب دیده در بر

چو آن رخسار و بالا باغبان دید

ز گل برید و بر کند از صنوبر

به هر مسجد که آوردی تو قامت

ز حیرت گفت امام الله اکبر

برم پیش لب و زلف تو سجده

چو خواننده آبت و اللیل و کوثر

رخت ماه است اگر بینیمش این ماه

به چشم ما نباید ماه دیگر

حدیث قند گفتم با لبش گفت

ملولیم از سخنهای مکرر

نه آن دفتر که در وی طیباتست

خبیثانش فروشستی سراسر

کمال این گفته گر سعدی شنودی

فروشستی بگازرگاه دفتر

که چون آب سخن دید و روانی

سخن را پاک تر سازد سخنور

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
دقیقی

پریچهره بتی عیار و دلبر

نگاری سرو قدّ و ماه منظر

سیه چشمی که تا رویش بدیدم

سرشکم خون شدست و بر مشجر

اگر نه دل همی‌خواهی سپردن

[...]

عنصری

غنودستند بر ماه منور

خط و زلفین آن بت روی دلبر

یکی را سنبل نو رسته بالین

یکی را لالۀ خود روی بستر

ز مشکین جعد زنجیرست گویی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

مرا، دی عاشقی گفت ای سخنور

میان عاشق و معشوق بنگر

نگه کن تا چه باید هر دوانرا

وزین دو کز تو پرسیدم بمگذر

چه خواهد دلبر از دلجوی بیدل ؟

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ازرقی هروی

همایون جشن عید و ماه آذر

خجسته باد بر شاه مظفر

امیر انشاه بن قاورد جغری

جمال دین و دین را پشت و یاور

خداوندی ، کجا کوته نماید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه