ما را دگر بر آن در خواب شبان نباشد
بالین دردمندان جز آستان نباشد
چشمم ستاره گیرد شبها بخواب رفتن
گر آه و ناله ما بر آسمان نباشد
پیش تو بر ندارد صوفی صر غرامت
پر شکرانه وار جانش تا در میان نباشد
من کی چنان دلی را پهلوی خود نشانم
کز ناوک تو صد جا بر وی نشان نباشد
دل از تو بر گرفتن بر دیگری نهادن
در عقله این نگنجد در خاطر آن نباشد
چشم تو دوست دارم و آن تیر غمزه را هم
آزار دوستانم بر دل گران نباشد
داری کمال جانی بر دوستان برافشان
عاشق جوی نیرزد گرجان فشان نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عمق درد و احساس تنهایی شاعر است. او میگوید که شبها در خواب نمیتواند آرام بگیرد و تنها در آستان محبوبش امیدی به آرامش پیدا میکند. حتی با وجود غم و ناله، اگر محبوبش در آسمان نباشد، این احساسات بیثمرند. شاعر از وجود محبوبش قوت میگیرد و میگوید که هیچیک از دردها و رنجها را نمیتواند در کنار دل دیگری قرار دهد. در نهایت، او عشق و زیبایی چشم محبوبش را ستایش میکند و به این نتیجه میرسد که عشق راستین ارزش هرگونه رنج و غم را دارد.
هوش مصنوعی: دیگر نمیتوانیم در خواب آرامی داشته باشیم و جایی جز در آستان محرومان را نمیتوانیم سراغ بگیریم.
هوش مصنوعی: چشمم در شبها مانند ستاره میدرخشد، اما اگر در خواب بروم، آنگاه ناله و غم ما در آسمان نخواهد بود.
هوش مصنوعی: صوفی در حضور تو هیچ عذری نمیآورد، حتی اگر جانش را بگیرد، چون تا تو در میان نباشی، نمیتواند از بهای جانش سخن بگوید.
هوش مصنوعی: من چه کسی هستم که دلی به اندازه دل تو داشته باشم و آن را در کنار خود بگذارم، در حالی که از تیر عشق تو جراحتهای زیادی بر آن وجود دارد؟
هوش مصنوعی: دل را از تو جدا کردن و به دیگری سپردن، چیزی فراتر از عقل است و در ذهن هیچ کسی نمیگنجد.
هوش مصنوعی: من به چشم تو عشق میورزم و آن نگاه نافذت را نیز، اما آزار دوستانم بر دلم سنگینی نکند.
هوش مصنوعی: دوستی که دارای ویژگیهای عالی و انسانی است، باید عشق و محبتش را با دیگران تقسیم کند. عاشق بودن به تنهایی کافی نیست و باید این احساس را به دیگران منتقل کند. اگر کسی فقط به خود و احساساتش فکر کند، مانند باران نمیتواند بر زمین خشک تاثیر بگذارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سروی چو قامت تو در بوستان نباشد
زیرا که بوستان را سرو روان نباشد
هر جا که بگذری تو، باشد زیان دلها
در شهر کس نباشد کش زین زیان نباشد
چشمت به نیم غمزه صد جان فروشد، آری
[...]
هیچ آن دهان شیرین کس را عیان نباشد
تو کوزه نباتی زانت دهان نباشد
گیرم که سازم از نوه همچون قلم زبانی
نام لب تو بردن حد زبان نباشد
بر لوح چهره اشکم خطها کشد به سرخی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.