سروسهی به بستان گر سالها برآید
با قد دلربایان در حسن بر نیاید
صوفی ز ما بیاموز آئین عشقبازی
کز زاهد ریای این کار کمتر آبد
آن زلف عنبر افشان پیوسته باد درهم
کو از سیاهکاری سر در رخ تو سابد
آن زلف عنبر افشان پیوسته باد درهم
بادی و در تن ما جانی دگر فزاید
ای دل ز جام محنت چندان مباش غمگین
باشد که صبح دولت یک روز رخ نماید
مانیم و آستانت تا هست زندگانی
با سر نهیم آنجا با خود دری گشاید
می خور کمال و بشکن ناموس اهل تقوی
زیرا که نیکنامی با عشق راست ناید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
چون خُلد شد خراسان با شادی مُخلٌد
از شاه با سعادت محمودِ بن محمد
شاهی که بود خواهد تا دامن قیامت
هم ملک او مُهَنّا هم بخت او مؤیّد
شاهی که در سخاوت صد خسروست تنها
[...]
دعوی عشق مطلق مشنو ز نسل آدم
کانجا که شهر عشقست انسان چه کار دارد
خاقان دین منوچهر کز یاری سپهرش
در صدر مهر مسند مه پایگانه زیبد
یا مَن حَویَ المَعالی بالصَارمِ المُهَند
لِلعالَمینَ مِنه ضَلَّ النَعیمُ سَرمد
ای بر فراز گردون قدرت نهاده مسند
برخور ز ملک باقی و ز دولت مخلد
قَاضَت عَلَی البرا یا مِن کفّکَ العَطایا
[...]
نوشین روان اگر چه فراوانش گنج بود
جز نام نیک از پس نوشین روان نماند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.