گنجور

 
کمال خجندی

گر به جستن یافت گشتی یار ما

غیر جویایی نبودی کار ما

گر شدی دیدار او دیدن به خواب

خواب جستی دیده بیدار ما

گر به داغش سینه زخمی یافتی

یافتی مرهم دل افگار ما

کس دوای ما و درد ما نیافت

چند می جوید طبیب آزار ما

جان و سر در حلقه سودای او

گر به هیچ ارزد زهی بازار ما

هر حکایت کز لب او می کنیم

بوی جان می آید از گفتار ما

یار چون بشنید گفتارت کمال

گفت مولانائی و عطار ما

 
sunny dark_mode