گنجور

 
کمال خجندی

طریق عشق میورزی رها کن دین و دنیا را

خلاص خویش میجوئی مجو ناموس و دعوا را

به نور عقل نتوان رفت راه عشق ای عاقل

زمجنون پرس اگر داری طریق حی لیلا را

زآه سینه عشاق ظلمانی شود روضه

اگر در روضه بنمایی به ما نور تجلا را

هوای سرو بالای تو دارد راستی ور نی

برای هیمه دوزخ برند از روضه طوبا را

بیارا روضه رضوان به روی خود که بی رویت

ز دوزخ باز نشناسد کسی فردوس اعلا را

تو تا صورت پرستی اهل معنی را کجا بینی

به چشم اهل معنی میتوان دید اهل معنا را

کمال از غایت رندی اگر یابد خریداری

بجای باده بفروشد صلاح و زهد و تقوا را

 
 
 
عنصری

زر افشانید بر پیلان جرس‌های مدارا را

برآرید آن فریدون فر درفش چرخ بالا را

قطران تبریزی

زمین از سنبل و سوسن شده پر عنبر سارا

ز گلنار و گل و خیری شده یاقوت گون خارا

وطواط

زهی از امر و نهی تو نظامی دین دنیا را

خهی ! از حل و عقد تو قوامی مجد علیا را

ثبات هضم تو داده سکون میدان عغبر را

نظام تو کرده روان ایوان خضرا را

کف تو شاه راهی در سخا بسیار و اندک را

[...]

مولانا

ایا نور رخ موسی مکن اعمی صفورا را

چنین عشقی نهادستی به نورش چشم بینا را

منم ای برق رام تو برای صید و دام تو

گهی بر رکن بام تو گهی بگرفته صحرا را

چه داند دام بیچاره فریب مرغ آواره

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا

به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را

علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد

مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را

گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه