گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال خجندی

حلقه پیش رخ از طره آن به واشد

آفتابی دگر از جانب چین پیدا شد

گر بتان بحر ندانند چرا آن لب لعل

گه به خنده نمک و گه به سخن حلوا شد

هرکه مهر لب او برد به خواب از خاکش

خارهایی که برآمد همگی خرما شد

کور شد چون برخم خاک درت دید رقیب

توتیا رفت به چشمش ز چه نابینا شد

گشت شهدای فدت زاهد و این نیست عجب

زان که با شید چو پیوست الف شیدا شد

جان نبردند ز گرداب سرشک اهل نظر

بیشتر مردم ما غرق در این دریا شد

بافت از سر خدا آگهی غیب کمال

تا میان و دهن تنگ ترا جویا شد