هرگز به درد دوست دل ما ز جا نرفت
رنجور عشق او سوی دارالشفا نرفت
بیمار چشم و خسته آن غمزه بر زبان
نام ثفا تبرد و به فکر دوا نرفت
بر جان ز غمزهای نو بیش از هزار تیر
آید صد آفرین که خدنگی خطا نرفت
در صیدگاه چشم تو از حلقه های زلف
مرغی ندیده ام که به دام بلا نرفت
از سالکان راه نو کی یی سرشک و آه
نهاد پا بر آب و به روی هوا نرفت
آنرا که پای بود نداد این طلب ز دست
وآنکسی که چشم داشت در این راه به پا نرفت
زین آستان نبرد پناهی به کی کمال
درویش کوی تو به در پادشا نرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و رنج عشق میپردازد و نشان میدهد که عشق واقعی و عابران مسیر عشق هرگز از آن پا پس نمیکشند. شاعر اشاره میکند که علیرغم تمام دردها و مشکلات، هیچکس از محبت و عشق خود برنمیگردد و در راه عشق ثابتقدم باقی میماند. او تأکید میکند که در پی معشوق و زیباییهای آن، حتی در سختیها و خطرات، کسی نمیتواند از آن چشمپوشی کند و همواره سعی در دستیابی به عشق و زیبایی دارد.
هوش مصنوعی: هرگز دل ما از درد دوست رنج نبرد و به سوی درمان نرفت، چون عشق او همیشه در دل ما باقی است.
هوش مصنوعی: چشمی بیمار و دل خسته به اشارهای از زیبایی، نام "ثفا" را به زبان آورد و هیچ تلاشی برای پیدا کردن درمان نکرد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که: بر روح و جان انسان به قدری ضربه و زخم میرسد که اگر به آن دقت کنیم، مانند این است که بیش از هزار تیر به او اصابت کرده است. در این میان بسیار ارزشمند است که تیرهایی که به سمت او پرتاب میشود، همواره با دقت و هدفمند هستند و هیچیک از این تیرها خطا نمیروند.
هوش مصنوعی: در محلی که نگاه تو در آن است، هیچ مرغي را که به دام مصیبت گرفتار شده باشد، در حلقههای زلفت ندیدهام.
هوش مصنوعی: سالکان راه حقیقت، از چه زمانی باید با اندوه و اشک به سفر بپردازند؟ آنها گام به آب گذاشتند و به آسمان نرفتند.
هوش مصنوعی: کسی که اراده و تلاش داشت، به خواستهاش نرسید و کسی که تنها چشم انتظار بود، هرگز قدمی در این مسیر برنداشت.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که هیچکس نمیتواند به این درگاه پناه ببرد، چرا که اینجا فقط جایی است برای درویشانی که کمال و فضیلت را در نزد تو جستجو میکنند و برای رسیدن به این کمال، حتی در برابر پادشاهان نیز قدم برنمیدارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرگز هوای وصل تو از جان ما نرفت
سودای سلطنت ز سر این گدا نرفت
یک شب نشد که از غم عشقت ز چشم و دل
سیلابها نیامد و فریادها نرفت
قلبی که نقد دولت دردترا نجست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.