هرگز ز جان من غم سودای او نرفت
وز خاطر شک تمنای او نرفت
آن دل سیاه باد که سودای او نپخت
وان سر بریده باد که در پای او نرفت
با این همه جفا که دل از دست او کشید
سودای دوستی ز سویدای او نرفت
آمد عروس گل به چمن با هزار حسن
وز کوی دوست کسی به تماشای او نرفت
پیک نفس که مژده رسان حیات اوست
بی حکم او نیامد و بی رای او نرفت
مسکین کمال در سر غوغای عشق شد
وآن کیست خود که در سر غوغای او نرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات از عواطف عمیق و ناگسستنی خود نسبت به معشوق سخن میگوید. او میگوید که هیچگاه غم و longing (آرزوی عمیق) معشوق از دل و جانش نرفته است. دلش را سیاه میداند اگر نتواند به عشق او پایبند باشد و حتی در مواجهه با جفاهای محبوب، عشق و دوستیاش نسبت به او کاهش نیافته است. او به Beauty (زیبایی) و جذابیت معشوق اشاره میکند و میگوید که هیچکس برای دیدن او به باغ نرفته است. همچنین، شاعر بیان میکند که نفس و حیاتش وابسته به وجود محبوب است و بدون خواست او، هیچ چیزی اتفاق نمیافتد. در نهایت، او خود را در دریای عشق گم شده میبیند و از خود میپرسد که کیست که نتوانسته در این عشق عمیق فرورود.
هوش مصنوعی: هرگز غم عشق او از وجود من نرفته و هیچگاه آرزوی او از ذهنم پاک نشده است.
هوش مصنوعی: دل سیاه کسی که نتوانست به عشق او برسد، و سر بریدهای که در دنباله او حرکت نکرد.
هوش مصنوعی: با وجود همه بدیهایی که از او دیدم، نتوانستم عشق دوستیاش را از دل بیرون برم.
هوش مصنوعی: عروس گل با زیباییهای فراوان به دشت آمد، اما هیچکس از کوی دوست برای تماشای او نیامد.
هوش مصنوعی: پیامآور زندگی که نشاندهنده وجود اوست، نه بدون اجازه او به دنیا میآید و نه بدون تصمیم او میرود.
هوش مصنوعی: مسکین، در اوج عشق دچار شور و شوق شده است و چه کسی میتواند بگوید که آن شخص خود چه حالتی دارد که به این شور و شوق نرسیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.