حلال باد می خلد و حور زاهد را
که واگذاشت به رندان شراب و شاهد را
مبر ز گردن صوفی قلاده تسبیح
گذار تا ببرد گردن مقلد را
ز فکر و ذکر و ریاضت دماغ را خلل است
بگیر جام و بمان فکرهای فاسد را
برغم زاهد خود بین چو می کشم از جام
به آبگینه کشم میل چشم حاسد را
مشو به میکده غایب ز چشم پیر مغان
که با مرید نظرهاست پیر مرشد ما
عجب که شحنه نگشت از امام واقف ما
که خرج کرد به می وقف های مسجد را
کمال لاف عبادت مزن که چشم بنان
به یک نظر برد از ره هزار عابد را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
چنان که اشتر ابله سوی کنام شده
ز مکر روبه و زاغ وز گرگ بیخبرا
دل مرا عجب آید همی ز کار هوا
که مشکبوی سلب شد ز مشکبوی صبا
ز رنگ و بوی همی دانم و ندانم از آنک
چنین هوا ز صبا گشت یا صبا ز هوا
درخت اگر عَلَم پرنیان گشاد رواست
[...]
گهی سماع زنی گاه بر بط و گه چنگ
گهی چغانه و طنبور و شوشک و عنقا
بتی بروی چو لاله شکفته بر دیبا
تنم اسیر بلا کرد و دل اسیر هوا
دلم بصحبت او همچو پشت او شده راست
تنم ز فرقت او همچو زلف اوست دو تا
بدست دارد تیر و بغمزه دارد تیر
[...]
اگر کنم گله از وی عجب مدار از من
که وی بلاء من است و گلهٔ بود ز بلا
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.